لوگو انگلیش کلینیک
مکالمه و اصطلاحات انگلیسی با پلیس در مواقع اضطراری

مکالمه و اصطلاحات انگلیسی با پلیس در مواقع اضطراری

03/09/23 13 دقیقه برای مطالعه 5670

یکی از مسائلی که مهاجرین ممکن است با آن روبرو شوند مواجه با پلیس در شرایط مختلف است. روبرو شدن با پلیس در هر کشوری می تواند یک مسئله ترسناک باشد مخصوصا اگر شما قادر به صحبت با مامور پلیس نباشید و یا از قوانین کشور ساکن در آن اطلاعی نداشته باشید. در این پست ابتدا تلاش خواهد شد مواردی را آموزش دهیم تا شما در مواجه با پلیس با مشکل مواجه نشوید، سپس به شما عباراتی را آموزش می دهیم که ممکن است در زبان انگلیسی در هنگام مواجه با پلیس با آن ها روبرو شوید.

 

دادن اطلاعات شخصی به پلیس

یکی از اشتباهاتی که مهاجرین و مسافران کشورهای انگلیسی زبان مرتکب می شوند دادن سریع اطلاعات شخصی خود به پلیس است. در 4 کشور اصلی انگلیسی زبان یعنی آمریکا ، کانادا ، انگلستان و استرالیا مادامی که پلیس دلیل نداشته باشد نباید اسم و محل سکونت شما را بپرسد و شما نیز به عنوان یک شهروند این حق را دارید به او پاسخی ندهید! ولی اگر بنا به دلیلی قابل قبول اطلاعات شخصی شما را بخواهد ابتدا از آن ها دلیل این کار را پرسیده و سپس موارد مورد نظر را با آن ها در میان بگذارید. پیش از اینکه با پلیس صحبت کنید در ذهن داشته باشید که هر حرفی که به پلیس می زنید توسط دوربین ها ضبط شده و ممکن است در دادگاه بر علیه شما مورد استفاده قرار بگیرد.

 

رفتن به اداره پلیس

اگر مامور پلیس بنا به دلایلی مانند شاهد یک اتفاق بودن یا هر دلیل دیگری از شما بخواهد که به اداره پلیس مراجعه کنید در صورتی که حکمی برای بازداشت شما در دست نداشته باشد شما می توانید درخواست او را رد کرده و از رفتن به آنجا سر باز زنید. تنها در شرایط خاص است که پلیس بدون حکم جلب (Warrant) می تواند شما را وادار به مراجعه به اداره پلیس کند.

  • هنگامی که شما در حال رانندگی با شرایط خطرناک هستید و پلیس به منظور تست اعتیاد شما را به اداره پلیس خواهد برد.
  • اگر پلیس بر این باور باشد که شما در حال انجام خشونت خانگی بر علیه زنان و کودکان هستید.
  • در صورت وارد کردن صدمه و آسیب به اموال عمومی

 

بیانیه ی پلیس

بیانیه یا همان Statement به نوشته ای گفته می شود که شما داستان را از زبان خودتان به پلیس تعریف کرده و در نهایت زیر آن را امضا می کنید. در اصل این نوشته نوعی اعتراف محسوب می شود و اگر دروغی در آن بنویسید پیگیری قانونی صورت خواهد گرفت. در اصل این نوشته در دادگاه به عنوان سند مورد استفاده قرار می گیرد. در فرهنگ کشورهای انگلیسی زبان به شدت پیشنهاد می شود پیش از اینکه هرگونه بیانیه ای را امضا کنید با وکیل خود صحبت ها را در میان گذاشته سپس آن را امضا کنید. حالا که شما را با مسائل اولیه پلیس و فرهنگ کشورهای انگلیسی زبان آشنا کردیم زمان آن رسیده است که به لغات و اصطلاحات انگلیسی رایج بپردازیم.

اصطلاحات پلیسی در زبان انگلیسی

اصطلاح و لغت

معنی

مثال

معنی مثال

arrest
verb

دستگیر کردن توسط پلیس

My partner arrested the man who set fire to the building.

شریک من مردی که ساختمان را به آتش کشید را دستگیر کرد.

assailant
noun

مهاجم یا ارازل اوباش

Did you see the assailant run away?

دیدید مهاجم فرار کرد؟

at large, on the loose

اصطلاحی برای بیان اینکه متهم دستگیر نشده و در حال فرار است

I'm afraid that the man who robbed the bank is still at large.

می ترسم مردی که بانک را سرقت کرد هنوز فراری باشد.

armed and dangerous
adjectives

صفتی برای بیان اینکه فرد مسلح و خطرناک است

Do not approach the thief if you see him. He is considered armed and dangerous.

اگر دزد را دیدید به او نزدیک نشوید. او مسلح و خطرناک است.

back-up
noun

پلیس های پشتیبانی که برای عملیات ارسال می شوند

We're calling for back-up now that we know she has a gun.

الان درخواست پلیس پشتیبان می کنیم الان می دانیم که او اسلحه دارد.

bail
noun

وثیقه ی مالی که فردی برای فرد دیگر قرار میدهد در کشورهای انگلیسی  زبان این وثیقه همیشه پول نقد است

Your husband's bail is posted at $20,000.

وثیقه شوهر شما 20000 دلار است.

baton, night stick
noun

باتوم پلیس

No, we don't carry guns. We only have batons.

نه ، ما اسلحه حمل نمی کنیم. ما فقط باتوم داریم.

book sby
verb

ثبت یک فرد به عنوان مجرم

We're taking your brother down to the station to book him.

ما برادر شما را به ایستگاه پلیس می بریم تا او را به عنوان یک مجرم ثبت کنیم.

break into
verb

دزدی

Do you have any idea who would have broken into your car?

آیا ایده ای دارید که چه کسی ممکن است ماشین شما را بدزد؟

burglar
noun

دزد خانه و یا پول افراد

We think the burglar got in through your chimney.

فکر می کنیم سارق از طریق دودکش وارد شده است.

cell
noun

سلول های داخل زندان

بازداشتگاه

We'll have to keep you in a cell until someone comes to pay your bail.

ما باید شما را در سلول (بازداشتگاه) نگه داریم تا کسی بیاید وثیقه شما را پرداخت کند.

convict
noun

مجرم

Please be aware that there is a convict on the loose.

لطفاً توجه داشته باشید که یک محکوم در حال فرار است.

cop, copper
noun

پلیس در صحبت های محاوره ای

Did somebody here call the cops?

کسی اینجا به پلیس زنگ زد؟

criminal record
noun

سوء سابقه مجرمانه ی افراد

We don't allow anyone with a criminal record into our country.

ما هیچ فردی را با سابقه ی مجرمانه وارد کشور نمی کنیم

crime scene
noun

صحنه ی جرم

Please stay outside the yellow tape. This is a crime scene.

لطفا از نوار زرد عبور نکنید. اینجا صحنه جرم است.

cruiser, squad car
noun

ماشین پلیس

Please step out of your vehicle and get into the police cruiser.

لطفاً از ماشین خود پیاده شده و سوار ماشین پلیس شوید.

(in) custody
noun

تحت نظر پلیس

You will be happy to know that we have taken the kidnapper into custody.

شما از خبر دستگیری آدم رباها خوشحال خواهید شد

DUI, DWI

اصطلاحی برای بیان اینکه افراد تحت تاثیر مشروبات الکلی رانندگی کرده اند

Your record says that you have two previous DUIs.

سابقه شما می گوید که قبلا دو مرتبه در مستی رانندگی کردید  

detective
noun

کارآگاه

(در زبان انگلیسی به مامور پلیسی گفته می شود که صحنه ی جرم را بررسی کرده و پرونده را حل می کند)

The detective is going to ask you a few questions about the man's appearance.

کارآگاه قصد دارد در مورد ظاهر مرد چند سوال از شما بپرسد.

do time
verb + noun

مدت زمان حبس افراد

You won't be required to do any time but you will have to pay a fine.

شما هیچ وقت ملزم به انجام این کار نخواهید بود اما باید جریمه را بپردازید.

domestic dispute

به مشاجره هایی گفته می شود معمولا به خشونت خانگی ختم می شود

We've had a number of calls reporting a domestic dispute in your hotel room.

با ما چندین تماس گرفته شده است که مشاجره خانگی را در اتاق هتل شما گزارش کرده اند.

escape
verb

فرار از دست پلیس

If you try to escape we will have to restrain you with handcuffs.

اگر قصد فرار دارید باید به شما دستبند بزنیم.

felony
noun

جرم های بزرگ

Murder is considered a felony and is punishable by life in prison.

قتل جنایت محسوب می شود و مجازات حبس ابد دارد.

fine
noun

جریمه ای که بابت یک جرم باید پرداخت شود

You can get charged a large fine for speeding in a school zone.

به دلیل سرعت بالا در محوطه مدرسه می توانید جریمه سنگینی دریافت کنید.

fingerprints
noun

اثر انگشت

We're going to have to check your personal belongings for fingerprints.

ما باید اثر انگشت وسایل شخصی شما را بررسی کنیم.

firearms
noun

سلاح گرم

It is illegal to carry unregistered firearms such as rifles and pistols.

حمل سلاح های گرم ثبت نشده مانند تفنگ و تپانچه غیرقانونی است.

gang
noun

گروه های خلافکار را می گویند

Stay away from this area at night as there is a lot of gang activity.

شب ها از این منطقه دور شوسد زیرا فعالیت باند خلاف زیاد است.

guilty
adjective

مجرم یا محکوم

You will be considered innocent until you are proven guilty.

تا زمانی که مجرمیت شما ثابت نشود ، بی گناه محسوب می شوید.

handcuffs
noun

دست بندهای آهنین

We put your boyfriend in handcuffs, because we saw him climbing through your window and thought he was an intruder.

ما دوست پسر شما را دستبند زدیم ، زیرا او را دیدیم که از پنجره شما بالا می رفت و فکر می کردیم او یک مزاحم است.

innocent
adjective

بیگناه

We'll believe you are innocent when you show us your receipt for the items in the bag.

وقتی رسید اقلام داخل کیف را نشان دادید، بی گناهی شما ثابت می شود.

intruder
noun

مزاحم

کسی که بدون اجازه وارد یک محل شود

Someone called to report an intruder on the third floor.

شخصی تماس گرفت تا از مزاحمی در طبقه سوم خبر دهد.

jail, prison
noun

زندان

The guards will be patrolling the prison all day long.

نگهبانان در تمام طول روز در زندان گشت می زنند.

misdemeanor
noun

جرم های بسیار کوچک

معمولا این جرم ها با یک جریمه حل می شوند

Stealing a road sign is considered a misdemeanor,but is punishable by a large fine.

سرقت تابلو راهنمایی و رانندگی جرم محسوب می شود اما با جریمه سنگینی مجازات می شود.

noise complaint

شکایت از صدای بالا

Two of your neighbours have made a noise complaint tonight.

دو همسایه شما امشب شکایت سر و صدای بلند را  کرده اند.

partner
noun

همکار یا همیار

پلیسی که در کنار پلیس دیگر کار می کند

I'm going to get you to tell your story to my partner.

از شما می خواهم که داستان خود را برای شریک من تعریف کنید.

patrol
verb
on patrol

محافظت یا مراقبت از منطقه

We always patrol the downtown core on the weekends.

همیشه آخر هفته ها در مرکز شهر گشت می زنیم.

perpetrator
noun

مجرم یا کسی که اشتباه را مرتکب شده است

The perpetrator is still at large.

عامل این حادثه هنوز فراری است.

pickpocket
noun

جیب بر

Beware of pickpockets on the subway.

مراقب جیب برها در مترو باشید.

pistol
noun

اسلحه ی گرم بسیار کوچک

Our local cops carry pistols but rarely use them.

پلیس محلی تپانچه حمل می کند اما به ندرت از آنها استفاده می کند.

pursuit
noun

تعقیب و گریز

We are in pursuit of a man in a green jacket and orange pants.

ما بدنبال مردی با کت سبز و شلوار نارنجی هستیم.

radar

رادار ثبت سرعت

According to our radar you were driving well above the speed limit.

بر اساس رادار شما بسیار بیشتر از حد مجاز رانندگی می کردید.

robbery
noun

سرقت

We have twenty officers investigating the bank robbery.

ما بیست افسر داریم که در مورد سرقت بانک تحقیق می کنند.

speeding ticket

جریمه ی سرعت بالا

Your license shows a clean driving record except for one speeding ticket from five years ago.

گواهینامه شما سوابق رانندگی تمیزی را نشان می دهد به جز یک جریمه ی سرعت بالا که برای 5 سال پیش است

steal
verb

سرقت

Do you know who stole your wallet?

آیا می دانید چه کسی کیف پول شما را دزدیده است؟

street crime
noun

جرم هایی مانند تن فروشی و فروش مواد در خیابان

Don't give the beggars any money. You will only be promoting street crime.

به گداها پول ندهید. این کار تنها جرم های خیابانی را افزایش می دهید.

thief
noun

دزد، سارق

We have found the thief who stole your car.

سارقی که ماشین شما را دزدیده بود دستگیر کردیم

walkie-talkie
noun

بی سیم

My partner told me your license plate over his walkie-talkie.

شریکم پلاک شما را از طریق بیسیم به من گفت.

wanted

تحت تعقیب

A man from your hotel is wanted for his involvement in a murder.

مردی از هتل شما به دلیل دست داشتن در قتل تحت تعقیب است.

witness
verb

شاهد

Three people witnessed the murder but they are afraid to speak.

سه نفر شاهد قتل بودند اما می ترسند صحبت کنند.

young offender, juvenile delinquent

افراد زیر 18 سالی که جرمی را مرتکب میشوند

Your punishment will be less severe because you are a young offender.

مجازات شما به دلیلی اینکه یک نوجوان هستید بسیار کم خواهد بود.


نظرها

اولین نفری باشید که نظر میگذارید

دوره‌های انگلیش کلینیک متناسب با نیاز زبان‌آموزان

@privacyblongsto rafieienglishclinic