Idiom در زبان انگلیسی به چه معناست، همراه Idiom های پرکاربرد انگلیسی
اصطلاحات یا همانطور که در زبان انگلیسی از آن یاد می شود Idiom به مجموعه لغات یا جملاتی گفته می شود که معنای اصلی آن ها مطلبی فراتر از ترجمه ی تحت الفظی لغات است. در اصل ما در اصطلاحات قصد داریم منظور خود را با استفاده از عبارات استعاری به مخاطب خود برسانیم. به عنوان مثال هنگامی که در زبان انگلیسی می گوییم someone has a cold feet منظور ما این نیست که او پاهاش سرد شده است در اصلا تلاش می کنیم با بیان جمله به صورت ادبی بگوییم او ترسیده است.
ما هنگام استفاده از Idiom تلاش می کنیم با ترکیب فرهنگ و آداب کشورهای مختلف از جملات معمول، معنایی ادبی را بدست بیاوریم. بر خلاف باور عمومی اصطلاحات (Idiom) در بسیاری از زبان ها به دلیل قرابت فرهنگی کشورها بار معنای یکسانی دارند و تنها با کمی دقت می توان معنای مورد نظر گوینده را درک کرد. اصطلاحات در زبان انگلیسی بخشی از صنایع ادبی هستند و در نگارش های رسمی کاربرد بسیاری دارند ، به کار بردن اصطلاحات در نوشته های خود سبب می شود کیفیت متن شما بالا رفته و در آزمون هایی مانند آیلتس و تافل نمره ی بهتری را کسب کنید. از این جهت به شما پیشنهاد می دهم این بخش از زبان انگلیسی را به خوبی یاد گرفته و در صحبت ها و نوشته های خود به کار ببرید. حالا که با مفهوم اصلی Idiom آشنا شدید بهتر است نگاهی به تعدادی از پر کاربردترین اصطلاحات در زبان انگلیسی نیز بیاندازیم.
پرکابردترین Idiom ها در زبان انگلیسی
از آنجایی که این اصطلاحات و Idiom ها بسیار زیاد هستند و معرفی تمامی آن ها در این پست نمی گنجد ما قصد داریم برای شما بهترین نمونه ها را انتخاب کنیم و همراه با معنی و مثال های کاربردی آن را به شما زبان آموزان آموزش دهیم.
اصطلاحات | معنی | کاربرد در جمله |
A blessing in disguise | حکمتی داره (برای بیان مسئله ای که در ابتدا بد هست ولی بعدا به نفع شما تمام می شود) | being omitted from the World Cup squad was a blessing in disguise در خط خوردن من از لیست تیم ملی حکمتی بود. |
A dime a dozen | فراوان بودن ، رایج بودن یک چیز | experts in this field are a dime a dozen کارشناسان این حوزه فوق العاده زیاد هستند |
Beat around the bush | طفره رفتن | he never beat about the bush when something was annoying him زمانی که چیزی او را ناراحت می کند او به هیچ وجه طفره نمی رود |
Better late than never | دیر انجام دادن بهتر از هرگز انجام ندادن است | Dan finally paid me the money he owed me." "Well, better late than never. دن در نهایت پولی را که به من بدهکار بود پرداخت کرد دیر انجام دادن بهتر از هرگز انجام ندادن است |
Bite the bullet | دشواری یک مسئله را به گردن گرفتن | decisions have to be taken and as director you have got to bite the bullet تصمیمات باید گرفته شود و به عنوان کارگردان باید دشواری ها را قبول کنی |
Break a leg | موفق باشی | I heard you are trying out for the band. Break a leg. من شنیدم تلاش دارید وارد یک گروه موسیقی بشوید. موفق باشی |
Call it a day | اگر یکی از شما بخواهد کار بر روی یک موضوع را تمام کنید از این اصطلاح استفاده می شود | after three marriages, many men would have been more than ready to call it a day بعد از سه ازدواج بسیاری از مردان باید آن را کافی بدانند و دیگر آن را تجربه نکنند |
Cut somebody some slack | دست از انتقاد کسی برداشتن | the press is willing to cut the President some slack because they like him خبرگزاری ها تصمیم گرفته اند دست از انتقاد رئیس جمهور به دلیلی دوست داشتنش بردارند |
Cutting corners | هول هولی یک کار را انجام دادم | I don’t like to cut corners when I have company for dinner. دوست ندارند وقتی برای شما مهمان دارم هول هولی کارها را انجام دهم |
Easy does it | کاری را آهسته و با دقت انجام دادن | with father's Coca Colas in the back I mustn't drive too fast, so easy does it نوشابه های پدرم در پشت ماشین است باید آهسته رانندگی کنم بنابراین کمی آهسته تر |
Get out of hand | از کنترل خارج شدن | If your party gets out of hand, the neighbors will call the police. اگر مهمانی شما از کنترل خارج شود مهمان های با پلیس تماس خواهند گرفت |
Get something out of your system | بی خیال یک چیز شدن، آن را فراموش کردن | yelling is an ace way of getting stress out of your system فریاد زدن راهی عالی برای خالی کردن استرس است |
Get your act together | کارت رو خوب انجام بده یا اصلا انجام نده | She's so disorganized - I wish she'd get her act together. او خیلی بی نظم است- بهتر است او کارش را یا انجام دهد یا اگر انجام می دهد عالی انجام دهد |
Give someone the benefit of the doubt | حرفت را باور دارم (این اصطلاح بیان می کند شما حرف یک فرد بر خلاف تمامی شایعات باور دارید) | He might be lying, but we have to give him the benefit of the doubt and accept what he says for now. او ممکن است دروغ بگوید ، اما ما نباید به حرف های او تردید کنیم و آنچه را که او می گوید در حال حاضر بپذیریم. |
Go back to the drawing board | از نو شروع کردن | The company went back to the drawing board to make a better product. این شرکت برای ساخت محصول بهتر کار را از ابتدا آغاز کرد |
Hang in there | جا نزن ، به تلاش کردن ادامه بده | in the second half, we just had to hang in there در نیمه ی دوم ما تنها باید دست از تلاش بر نداریم |
Hit the sack | خوابیدن (اصطلاحی بسیار محاوره ای) | I’ve got a busy day tomorrow, so I think I’ll hit the sack. من روز خیلی شلوغی را داشتم فکر کنم باید بخوابم |
It's not rocket science | خیلی پیچیده نیست | My coach always said, "Basketball is not rocket science. It's about putting the ball in the basket." مربی من همیشه می گفت: بسکتبال بازی دشواری نیست تنها باید توپ را در سبد بندازی |
Let someone off the hook | کسی را مسئول ندانستن | If you ask me, they let him off the hook too easily. اگر نظر من را بپرسی آنها اجازه خواهند داد او به سادگی شانه از مسئولیت خالی کنند |
Make a long story short | داستانی را خلاصه کردن | Long story short: she sold the painting. داستان را کوتاه کنم او نقاشی را فروخت |
Miss the boat | دیگه دیر شده است | people who've been holding off buying anything in case prices drop further could find they've missed the boat افرادی که به منظور کاهش بیشتر قیمت خرید را متوقف کرده اند ، آن ها باید بدانند که فرصت را از دست داده اند |
No pain, no gain | نابرده رنج گنج میسر نمی شود | get them knees up—no pain, no gain! آن ها را وادار کن تلاش کنند ، نابرده رنج گنج میسر نشود |
On the ball | کاری را به نحو احسنت انجام دادن | a woman like that, with so much on the ball بانوان این همه شایستگی را می پسندن |
Pull someone's leg | کسی را مسخره کردن | getting married—are you pulling my leg? داری ازدواج می کنی- شوخیت گرفته؟ |
Pull yourself together | آرام باش | you've got to pull yourself together and find a job یکم خودت را آرام کن و یک شغل پیدا کن |
So far so good | تا الان همه چیز عالیه | How's the job going?’ ‘So far so good. کارت چطور پیش میره؟ تا الان که همه چیز عالیه |
Speak of the devil | عجب حلال زاده ای! | Did you see Bob today? Oh, there he comes! Speak of the devil. امروز باب را دیدی؟ اوه داره میاد! عجب حلال زاده ای |
That's the last straw | صبرم دیگه تمام شده (مجموعه اتفاق های بدی که سبب می شود شما توان تحمل اتفاق بیشتری را نداشته باشید) | Losing my job was bad enough, but being evicted was the final straw. از دست دادن شغلم به اندازه کافی بد بود ولی از خانه بیرون شدنم دیگه تیر آخر بود |
The best of both worlds | موقعیتی فوق العاده | She works in the city and lives in the country, so she gets the best of both worlds. او در شهر کار می کند و در روستا زندگی می کند ، بنابراین موقعیت فوق العاده دارد |
Time flies when you're having fun | وقتی خوشحالی زمان عین برق و باد می گذره! | Wow, it's midnight already? I feel like we just got here. Time flies when you're having fun! وای ، الان نیمه شب است؟ احساس می کنم تازه به اینجا رسیده ایم. وقتی خوشحالی زمان عین برق و باد می گذره! |
To get bent out of shape | ناراحت شدن ، دلخور شدن | I'm not getting bent out of shape because people don't respect my opinion. I'm used to that. من ناراحت نمی شوم وقتی مردم به نظر من احترام نمی گذارند. من به آن عادت کرده ام. |
To make matters worse | مشکلات را بدتر کردن | to make matters worse, free school meals have been withdrawn بدتر از این ، وعده های غذایی رایگان در مدرسه حذف شده است |
Under the weather | مریض بودن ، ناخوش بودن | "she was sufficiently under the weather to have to pull out of the championship" "او آنقدر شرایط روحی بدی داشت که مجبور شد از مسابقات قهرمانی کنار بکشد" |
We'll cross that bridge when we come to it | چون فردا رسد فکر فردا نکنیم (به این معنی که مشکلات را بعدا مورد بحث قرار می دهیم | The job interview is a week away, so I'm not worried about it yet—I'll cross that bridge when I come to it. یک هفته به مصاحبه باقی مانده و من در موردش نگران نیستم، چون فردا رسد فکر فردا نکنم |
Wrap your head around something | درک یک مسئله بسیار دشوار | Kate is willing to pay full price for an expensive handbag, but I just can't wrap my head around that. کیت مایل است هزینه کامل یک کیف دستی گران قیمت را بپردازد ، اما من نمی تونم این مسئله را درک کنم. |
You can say that again | درست است من باهات موافقم | The weather's been bad.’ ‘You can say that again! هوا بد شده است. منم باهات موافقم! |
Your guess is as good as mine | هیچ ایده ای ندارم | What's he doing?" "Your guess is as good as mine. او چه می کند؟ هیچ ایده ای ندارم |
کلام آخر
بسیاری از زبان آموزان تفاوت میان ضرب المثل و اصطلاحات را متوجه نشده و آن ها را اشتباه می گیرند. از آنجایی که ضرب المثل با گذر زمان پرکاربردتر می شوند و معمولا ریشه در سال ها زندگی گروهی عده ای هم زبان دارند ولی اصطلاحات تا این حد قدمت تاریخی ندارند و می توانند بر گرفته شده از یک فیلم یا حتی یک آهنگ نیز باشند و بعد از مدتی کاملا از میان بروند.
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید