اسامی کامل اکسسوری های زنانه و مردانه به انگلیسی
جواهرات و اکسسوری ها بخش جدایی ناپذیر زندگی امروز افراد هستند و افراد در سرتاسر دنیا به منظور شیک پوشی تلاش می کنند یک یا چند بخش از این اکسسوری ها را برای خود خریداری کنند. تقریباً همه کلمه حلقه (Ring) را میدانند، اما امروز از شما دعوت میکنم تا دایره لغات خود را در این زمینه گسترش دهید و نامهای اولیه جواهرات و لوازم جانبی را به زبان انگلیسی بیاموزید. در این مقاله، عبارات و لغات مفیدی را خواهید آموخت که اگر در یک جواهرفروشی یا بخش جواهرات در کشور دیگری هستید، باید بدانید.
اسم اکسسوری به انگلیسی | معنی به فارسی | جمله مثال به انگلیسی | ترجمه جمله مثال |
Sunglasses | عینک آفتابی | She was still wearing her sunglasses | هنوز عینک آفتابی اش را می زد. |
Apron | پیشبند | He’d had time to wash his hands and take off his apron | او وقت داشت دست هایش را بشوید و پیش بندش را در بیاورد. |
Necklace | گردنبند | She removes her gold necklace | گردنبند طلایش را برمی دارد. |
Watch | تماشا کردن | My watch has stopped | ساعت من متوقف شده است. |
Socks | جوراب | He hated wearing dirty socks | از پوشیدن جوراب کثیف متنفر بود. |
Tie | کراوات | I wear a shirt and tie at work | سر کار پیراهن و کراوات می پوشم. |
Bow tie | کراباته پاپیونی | Emma sat silently in her blue suit and little bow tie | اما ساکت با کت و شلوار آبی و پاپیون کوچکش نشسته بود. |
Purse | کیف پول | Julie opened her handbag and took out her purse | جولی کیف دستی اش را باز کرد و کیفش را بیرون آورد. |
Ring | حلقه | He wore a gold ring on his right hand | انگشتر طلا به دست راستش زده بود. |
Gloves | دستکش | Gardening gloves protect your hands from being scratched or stung | دستکش های باغبانی از دستان شما در برابر خراشیدگی یا نیش زدن محافظت می کنند. |
Scarf | روسری | Sammi was wearing a green scarf | سامی روسری سبز به سر داشت. |
Umbrella | چتر | I don’t have an umbrella | من چتر ندارم |
Boots | چکمه | Ankle boots are fashionable again this autumn | نیم بوت ها در پاییز امسال دوباره مد شده اند. |
Mittens | دستکش | She knelt down on the floor and took her mittens off | روی زمین زانو زد و دستکشش را در آورد. |
Stockings | جوراب ساق بلند | I refused to wear her tunic and stockings | از پوشیدن تونیک و جوراب او خودداری کردم. |
Earmuffs | گوش بند | I’ll lend you my gloves and earmuffs until you get your own | من دستکش و گوشبندم را به تو قرض میدهم تا زمانی که دستکش خودت را بخری. |
Hair clip (U.K) – Bobby pin (U.S) | گیره مو (بریتانیا) | Her hair is long and brown with a purple flower hair clip | موهای او بلند و قهوه ای با گیره موی گل بنفش است. |
Hair band | تل مو | She has a hair band | او یک کش مو دارد. |
Safety pin | سنجاق قفلی | She pinned the gown at neck with a safety pin | او لباس مجلسی را با یک سنجاق به گردن سنجاق کرد. |
Pocket watch | ساعت جیبی | My pocket watch showed that it was only six-twenty | ساعت جیبی ام نشان می داد که ساعت شش و بیست است. |
Beanie | بانی | He thought he had on a jacket and trousers, possibly with a beanie | او فکر می کرد که یک ژاکت و شلوار به تن دارد، احتمالاً با یک کتانی. |
Cap | کلاه لبه دار | Give me your cap | کلاهت را به من بده |
Beret | برت | Antoinette wore her new blue suit and red beret | آنتوانت کت و شلوار آبی و کلاه قرمز جدیدش را پوشید. |
Straw hat | کلاه حصیری | She had taken off her straw hat | کلاه حصیری اش را برداشته بود. |
Derby hat | کلاه دربی | A derby hat is placed on the table, under which is a ball | یک کلاه دربی روی میز گذاشته می شود که زیر آن یک توپ قرار دارد. |
Helmet | کلاه ایمنی | Wear a helmet, use bike reflectors and wear bright clothing | کلاه ایمنی بپوشید، از بازتابنده دوچرخه استفاده کنید و لباس روشن بپوشید. |
Top hat | کلاه بالا | The men all wore top hat and tails | مردان همگی کلاه و عصا بر سر داشتند. |
Mortar board | تخته ملات | The blue silk mortar board she wore was edged in gold lace with a gold bullion button and tassel | تخته ملات ابریشمی آبی که او پوشیده بود با توری طلایی با یک دکمه شمش طلایی و منگوله لبه داشت. |
bag | کیف | The police emptied her bag and examined the contents | پلیس کیف او را خالی کرد و محتویات آن را بررسی کرد. |
handbag | کیف دستی | The girl bought a nice handbag | دختر یک کیف دستی خوب خرید |
briefcase | کیف سامسونیت | He packed a briefcase with what might be required | او کیفی را با وسایلی که ممکن است لازم باشد بسته بندی کرد. |
belt | کمربند | She fastened the belt loosely around her waist | کمربند را به آرامی دور کمرش بست. |
glasses | عینک | I was unlucky enough to lose my glasses | من بدشانس بودم که عینکم را گم کردم. |
pocketbook | دفترچه جیبی | She opened her pocketbook and pulled out a white envelope and thrust it at Dean | او دفترچه جیبش را باز کرد و یک پاکت سفید بیرون آورد و به سمت دین زد. |
coin purse | کیف پول کوچک | Bills are held flat, and long wallets typically have a coin purse | اسکناسها صاف نگه داشته میشوند و کیفهای بلند معمولاً دارای یک کیف پول هستند |
make-up kit | کیت آرایش | The matte lipsticks are a must in my makeup kit | رژ لب های مات در کیت آرایش من ضروری است! |
shaving kit | کیت اصلاح | That's a shaving kit | این یک کیت اصلاح است. |
travel kit | کیت مسافرتی | In the space of 48 hours, it became an essential part of my travel kit and helped me make friends in a city of strangers | در عرض 48 ساعت، این یکی از اجزای ضروری وسایل سفر من شد و به من کمک کرد در شهر غریبه ها دوستی پیدا کنم. |
travel bag | کیف مسافرتی | Do you need a travel bag | آیا به یک کیف مسافرتی نیاز دارید؟ |
sports bag | کیف ورزشی | He smiled towards Pascoe's sports bag from which protruded the shaft of a squash racket | او به سمت کیف ورزشی پاسکو که میله یک راکت اسکواش از آن بیرون زده بود، لبخند زد. |
backpack | کوله پشتی | Ashley slung her backpack on a chair | اشلی کوله پشتی اش را روی صندلی آویزان کرد. |
hand luggage | چمدان دستی | You are only allowed one piece of hand luggage | شما فقط مجاز به یک چمدان دستی هستید. |
hand baggage | کیف دستی | You are only allowed one piece of hand luggage | شما فقط مجاز به یک چمدان دستی هستید |
cabin bag | کیف کابین | She put her tickets in her carry-on bag | بلیط هایش را در کیف دستی اش گذاشت. |
flight bag | کیسه پرواز | Their coats were taken, and Livy's small flight bag, which was all she had time to pack, was taken upstairs | کتهایشان را برداشتند و کیف پرواز کوچک لیوی را که تمام وقتش برای بستهبندی بود، به طبقه بالا بردند. |
suitcase | چمدان | She packed a small suitcase for the weekend | او یک چمدان کوچک برای آخر هفته بسته بود. |
garment bag | کیف پوشاک | If you are close enough to your destination that you can travel by car, make sure you have a good garment bag | اگر به اندازه کافی به مقصد خود نزدیک هستید که می توانید با ماشین شخصی سفر کنید، مطمئن شوید که کیف لباس خوبی دارید |
straps | تسمه یا بند ایمنی | She watched him tighten a strap around the horse's belly | او را تماشا کرد که یک بند را دور شکم اسب محکم کرد |
button | دکمه | Toby held the elevator for her and pressed the button for all twenty floors | توبی آسانسور را برای او نگه داشت و دکمه تمام بیست طبقه را فشار داد |
buckle | سگک کمبربند | As he slid away, his belt buckle gouged into her stomach and she cried out in pain | همانطور که او از آنجا دور می شد، سگک کمربندش در شکمش فرو رفت و او از درد فریاد زد. |
clasp | گیره | a gold bracelet with a turquoise clasp | یک دستبند طلا با بند فیروزه ای |
Velcro | نوار چسب | I used self adhesive Velcro to fix in place | من از چسب Velcro برای ثابت کردن در جای خود استفاده کردم. |
hat | کلاه | He pulled his hat over his eyes | کلاهش را روی چشمانش کشید |
fur hat | کلاه خز | The driver, muffled in his fur hat, had not noticed a thing | راننده که در کلاه خزش خفه شده بود، متوجه چیزی نشده بود |
cap | کلاه لبه دار | He picked his cap up from the floor and stuck it back on his head | کلاهش را از روی زمین برداشت و دوباره روی سرش چسباند. |
baseball cap | کلاه بیسبال | Rain dripped from the brim of his baseball cap | باران از لبه کلاه بیسبال او می چکید |
hood | هودی | A hood made of rough material was thrown over her head and her hands bound before she could scream | یک مقنعه از مواد خشن روی سرش انداخته شد و قبل از اینکه بتواند فریاد بزند، دستانش را بسته بودند |
headband | دستمال سر | If the headband matches the outfit, so much the better | اگر هدبند با لباس مطابقت داشته باشد، خیلی بهتر است. |
scarf | روسری | Emma wore a fringed scarf round her neck | اما یک روسری حاشیهدار دور گردنش بسته بود |
kerchief | دستمال سر | The cold wind flapped the ends of her kerchief and her loose locks of gray hair | باد سرد انتهای روسری و دسته های گشاد موهای خاکستری اش را تکان داد. |
silk scarf | روسری ابریشمی | Not wearing a hard hat, but a silk scarf, to the routine dismay of many | نه پوشیدن کلاه سخت، بلکه یک روسری ابریشمی، که باعث ناراحتی بسیاری شده است |
tote bag | کیسه بار | The large purple tote bag lies open at her feet | کیف بزرگ ارغوانی زیر پای او باز است. |
مطالب بیشتر
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید