لوگو انگلیش کلینیک
اصطلاحات فروش و بازاریابی در زبان انگلیسی

اصطلاحات فروش و بازاریابی در زبان انگلیسی

03/02/16 13 دقیقه برای مطالعه 6331

شاید شما با خودتان بگویید من دیگر نیازی به اصطلاحات و عبارات انگلیسی برای فعالیت های تجاری خود ندارم ، در جلسات شرکت می کنم ، خودم را معرفی می کنم و همین حد نیز برای من کافی است. ولی بازاریابی و فعالیت های تجاری تنها به معرفی و حضور در جلسات ختم نمی شود بلکه شما باید قادر باشید تاثیر مثبتی بر روی مخاطب خود قرار دهید. مارکتینگ یک رشته خلاقانه است که اصطلاحات و عبارات خاص خود را نیز دارد. 

 

9 اصطلاح پرکاربرد در حوزه ی مارکتینگ 

 

All It’s Cracked Up To Be

معنی این اصطلاح خوب بودن یا در سطح شایعه های مردمی بودن است 

ExampleEveryone’s talking about the Samsung Watch, but I think it’s not all it’s cracked up to be

همه در مورد مزیت های ساعت های سامسونگ می گونید ولی فکر نکنم به اندازه شایعه های بازار خوب باشد 

 

Deliver the Goods

شاید بسیاری از زبان آموزان این اصطلاح را به صورت "تحویل کار یا بارها" معنی کنند ولی معنی این اصطلاح در اصل "در سطح انتظار ظاهر شدن" است

ExampleI wasn’t sure about our young quarterback, but he really delivered the goods – he had 22 touchdown passes in his first season

من نسبت به مهاجم جوان خود خیلی مطمئن نبودم ولی او در فصل اول حضور خود در حد انتظار ظاهر شد و 22 پاس کلیدی داشت.

 

In the Pipeline

این اصطلاح به معنی در خط تولید بودن یا در انتظار ورود به بازار بودن است 

ExampleToyota’s product lineup recently has been a little stale, but new models are in the pipeline

خودروهای عرضه شده ی اخیر تویوتا کمی کهنه است ولی تولیدات جدید نزدیک به عرضه می باشد 

 

Out the Door

با در نظر گرفتن همه چیز (شامل همه چیز) 

.Example That car will cost you $8,600 out the door

این خودرو برای شما با در نظر گرفتن همه چیز 8.600 دلار تمام خواهد شد

 

Price yourself out of the market

فروش محصول خود به قیمتی که هیچ کس توان خرید آن را نداشته باشد. 

ExampleAt £150,000 for a season, he really is pricing himself out of the market

150 هزار پوند برای یک فصل ، واقعا او خود را غیر قابل خرید کرده ست

 

Sell (Someone) a Bill of Goods

کسی را گول زدن ، گمراه کردن 

ExampleI think I was sold a bill of goods. They promised me an office with a window, but all I got was a little cubicle

فکر کنم به من دروغ گفته شده است. آن ها به من یک دفتر با پنجره قول داده بودند ولی تنها چیزی که گیرم اومد یک دخمه بود.

 

Selling Point

نقطه ی فروشی که در مارکتینگ آن را نقطه ی فروش منحصر به فرد نیز می گویند

ExampleDurability has always been one of the selling points of Hyundai cars

استقامت همیشه یکی از نقاط فروش خودروهای هیوندای بوده 

 

Sold On (Something)

قانع شدن 

ExampleI know many stores are introducing cell phone payment systems, but we’re not sold on the idea yet

می دانم که بسیاری از مغازه ها سیستم پرداخت با موبایل را ارائه می دهند ولی ما هنوز نسبت به این ایده متفق القول نیستیم (برای راه اندازی آن تصمیم نگرفتیم) 

 

TLC

این اصطلاح مخفف  Tender Loving Careاست یعنی مواظبت با عشق و علاقه 

ExampleI’ll sell you this car for $2,000. It needs TLC, but the engine is new

من این ماشین را به شما به قیمت 2 هزار دلار می فروشم کمی مراقبت با عشق و علاقه نیاز دارد ولی موتور آن سالم است 

 مکالمه ای از بخش مارکتینگ یک شرکت 

بعد از خواندن مکالمه ی پیش رو ما نگاهی نیز به اصطلاحات و لغات موجود در این مکالمه و دیگر اصطلاحات دیگر حوزه ی بازاریابی می اندازیم. فراموش نکنید مارکتینگ یکی از رشته هایی است که به سرعت در حال رشد بوده و تقریبا در تمامی دانشگاه های دنیا به صورت حرفه ای تدریس می شود. 

Mehdi: Hi, Zahra. What’s this about? The company’s launch of Carrot  Bites

مهدی: سلام ، زهرا. این چیه؟ راه اندازی Carrot Bites توسط شرکت؟

 

Zahra: Yes. I just want to review a few things. I have a meeting with the board next week, and I want to make sure I have all of the information I need. Kianoosh will be there

زهرا: آره من فقط می خواهم چند مورد را مرور کنم. من هفته بعد جلسه ای با هیئت مدیره دارم و می خوام مطمئن بشم که تمام اطلاعات لازم را دارم. کیانوش هم اونجاست.

 

Mehdi: Ah, Kianoosh. I understand why you want to be prepared, then. Everyone knows that Kianoosh would like to see Carrot Bites flop (fail)

مهدی: آه ، کیانوش. فهمیدم که چرا می خواهی آماده باشی همه می دونن که کیانوش دوست داره Carrot Bites را کلا از بین ببره (شکست بخورد).

 

Zahra: Unfortunately, you’re right. You know Kianoosh’s history with the company, don’t you

زهرا: متأسفانه راست میگی از سابقه کیانوش در این شرکت اطلاع داری ، نه؟

 

Mehdi: Yeah. He has a reputation for (is known for) challenging the status quo. That’s what he did when he pioneered the Apple Fusion. “A squeeze a day keeps the doctor away.” What a great product to sell to children and their parents: Fruit that’s easily accessible in tubes, that you can just squeeze to get the same nutrients (food-based benefits) you get from eating an apple. I remember parents stocking up on them and kids sucking on them like candy

مهدی: آره به چالش کشیدن وضعیت کنونی مشهوره (معروفه). این همان کاری بود که زمان عرضه ی Apple Fusion انجام داد. "یک جرعه در روز پزشک را دور نگه می دارد." عجب محصول فوق العاده ای برای فروش به کودکان و والدین: میوه ای که به راحتی در نی ها قابل دسترس است و می تونید با فشردن آن مواد مغذی (فواید غذایی) را که از خوردن یک سیب دریافت می کنید ، بدست بیارید. یادم می یاد پدر و مادرها خونه را پر از این محصول می کردن و بچه ها مثل آب نبات آنها را می مکیدند.

 

Zahra: You sound like a commercial. And you’re right. Without Kianoosh and the success of that product, we probably would not be here today

زهرا: دقیقا شبیه تبلیغ شدی. حق با توست. بدون کیانوش و موفقیت محصولش ما الان اینجا نبودیم

 

?Mehdi: You mean the company would have gone out of business

مهدی: منظورت اینه که شرکت الان کاری نداشت؟

 

Zahra: Oh no, nothing that extreme. The company was doing fine before Kianoosh came up with the Apple Fusion idea. It’s just that the company wasn’t seeking step-change growth

زهرا: اوه نه ، اون قدر هم شدید نبود.  این شرکت قبل از اینکه کیانوش به ایده Apple Fusion فکر کنه ، وضعیت خوبی داشت. فقط شرکت این رشد و توسعه ی گسترده را انتظار نداشت

 

.Mehdi: Well, it sure got it with the Apple Fusion

مهدی: خوب ، مطمئناً این کار را با Apple Fusion انجام داده.

 

Zahra: The product’s success amazed us all. Kianoosh did such a good job of driving demand for the product by co-opting the tactics of the fast food companies

زهرا: موفقیت محصول همه ما را متحیر کرد. کیانوش با تقلید و بومی سازی راهبرد شرکت های فست فود ، کار خوبی در زمینه ایجاد تقاضای محصول انجام داد.

 

Mehdi: Coming from a fast food company myself, I can tell you how impressive the whole campaign was. I mean, no one had ever thought of selling fruit in the same way as junk food before. People love potato chips. You don’t have to convince them to buy more. But it’s a challenge to get people, especially kids, to eat food that’s good for you. So, when I got the call from the headhunter (a person hired to find a job candidate) about my current position, I jumped at the opportunity to join the company

مهدی: به عنوان کسی که از شرکت فست فود آمده ، می تونم بگم که کل کارزار چقدر چشمگیر بود. منظورم اینه که قبلاً هیچ کس به فکر فروش میوه به همان شیوه هله هوله نبود. مردم عاشق چیپس سیب زمینی هستن. مجبور نیستی آنها را متقاعد کنی که بیشتر بخرند. اما این یک چالش بزرگه که مردم ، به ویژه بچه ها ، ازت بخوان تا غذای مغذی بخورن. بنابراین ، وقتی که از طرف بنگاه کاریابی (شخصی استخدام شده برای یافتن کاندیدای شغلی) در مورد این شغل با من تماس گرفتن من سریع فرصت را غنیمت شمردم و کار رو قبول کردم

 

Zahra: I’m glad you did. We really need people like you to help lead the change effort and move us away from being just another agricultural business. Which brings me back to the board meeting. What Kianoosh did was great. We all know that. The problem is that he wants to keep all the glory for himself. But we can’t rest on our laurels. We need to keep moving forward with Carrot Bites, and show that the Apple Fusion wasn’t a fluke (an accident). Kianoosh is going to try to stop me, but with a strong story, I should be able to override (make up for, cancel out) his objections

زهرا: خوشحالم که قبول کردی. ما واقعاً به افرادی مثل تو نیاز داریم تا به ما برای تغییرهای عمده و اساسی کمک کرده و از یک تجارت محصولات کشاورزی دیگر دور کند. حالا بهتره به جلسه هیات مدیره برگردیم. کاری که کیانوش انجام داد عالی بود. همه ما این را می دونیم. مشکل اینه که او می خواد همه ی موفقیت رو برای خودش حفظ کند. اما ما نمی تونیم تنها به موفقیت های قبلی بسنده کنیم. ما باید با Carrot Bites به جلو حرکت کنیم و نشان بدیم که Apple Fusion یک اتفاق (تصادف) نبود. کیانوش می خواد جلوی من رو بگیره ، اما با داشتن یک داستان قوی ، من می تونم اعتراضات او را نادیده بگیرم

 

Mehdi: That’s pretty much what I thought. I have all the information you’ll need here

مهدی: تقریباً همان چیزیه که من فکر می کردم. من تمام اطلاعاتی را که می خوای رو دارم. 

 

.Zahra: I knew I could count on you

زهرا: می دونستم که می تونم روی تو حساب کنم.

 

Mehdi: So, as you know, the concept for Carrot Bites came out of a focus group (a group of people brought together to give their opinions). We talked to kids and they said that having carrots that you can easily munch on, like baby carrots, is great. But they said that it would be better to have even smaller carrots that come in different flavors

مهدی: خوب ، همانطور که می دونی ، مفهوم یک لقمه هویج از یک گروه کانونی پیدا شد (گروهی از مردم برای ارائه نظرات خود گرد هم آمده بودند). ما با بچه ها صحبت کردیم و اونا گفتند که داشتن هویج هایی که به راحتی میشه مثل بی بی هویج اونا رو غورتشون داد. اما اونا گفتند كه بهتره هویج های كوچكتری هم داشته باشن كه طعم های مختلفی دارند.

 

Zahra: Thus the name “Carrot Bites.”

زهرا: سر همین اسمش “Carrot Bites"  هست

 

Mehdi: Exactly. Listening to them allowed us to log an early win. Biting into a Carrot Bite is like biting into a potato chip. And Carrot Bites have flavors, so kids like them, but they’re still good for you. We also decided to sell them in single-serve packages

مهدی: دقیقاً. گوش دادن به اونا سبب شد ما سریعا از موفقیت خودمون مطمئن بشیم. گاز زدن هویج مانند گاز زدن یک چیپس سیب زمینی هست. و گاز زدن هویج لذت زیادی داره ، و جالب اینجاست که بچه ها هم دوسش دارن. ما همچنین تصمیم گرفتیم اونا رو تو بسته های تک نفره بفروشیم

 

Zahra: Kianoosh did the same thing with the Apple Fusion. So both products were adopted because they were sold in single servings—like soft drinks and potato chips

زهرا: کیانوش با Apple Fusion همون کار را انجام داد. بنابراین هر دو محصول به این دلیل پذیرفته شدن که در یک وعده - مانند نوشابه و چیپس سیب زمینی فروخته می شدن

 

Mehdi: That’s right. And, of course, along with the packaging strategy, we’ve been tweaking our pricing

مهدی: درسته. و البته ، همراه با استراتژی بسته بندی ، در قیمت گذاری ها هم دستکاری کردیم.

 

Zahra: Mehdi, you’re a genius. You’ve just given me a solution for how to win over Kianoosh (to get Kianoosh to agree with me)

زهرا: مهدی ، تو نابغه ای. تو همین الان یک راه حل برای راضی کردن کیانوش (به منظور راضی کردن کیانوش با من) ارائه دادی

 

Mehdi: I did? Fill me in (give me the information I’m missing). How are you going to do that

مهدی: واقعا؟ من رو در جریان بزار (چی رو الان از دست دادم) چطور می خواهی این کار را انجام بدی؟

 

Zahra: I’m going to make Kianoosh look like a hero. In launching Carrot Bites, you did many of the same things he did with the Apple Fusion. All I have to do is stress the fact that he laid the blueprint (created the model/plan) for future success. There’s no way he can argue with that

زهرا: قصد دارم کیانوش را یک قهرمان جلوه بدم. در راه اندازی Carrot Bites ، بسیاری از کارهای مشابهش تو  Apple Fusion  را انجام دادیم. تنها کاری که من باید انجام بدم تأکید بر این واقعیته که اون طرح اولیه (ایجاد مدل / برنامه) برای موفقیت آینده رو  ایجاد کرده. به هیچ وجه با این موضوع بحث نمیکنه

 

Mehdi: Sounds like the perfect strategy to me

مهدی: به نظر من استراتژی عالی باشه

 

Zahra: It is, I’m sure. Thanks for your input. I’ll let you know how it goes, but I no longer foresee having problems with Kianoosh

زهرا: مطمئناً همینطوره. ازت متشکرم بهت خبر میدم چطور پیش رفت ، اما پیش بینی نمی کنم با کیانوش مشکلی داشته باشم..

 

انگلیسی برای بازاریابی : 12 اصطلاح رایج برای تجارت 

 

صحبت در مورد محصول

 

To launch a product (عرضه ی محصولات) 

Consumers are anticipating the company’s launch of its next generation of smartphones

مشتریان در انتظار عرضه ی نسل جدید تلفن های همراه شرکت هستند 

 

To adopt a product (پذیرفتن یک محصول جدید) 

وقتی که مشتریان یک محصول جدید را در بازار قبول می کنند و بعد از مدتی خرید می کنند ما از این اصطلاح استفاده می کنیم. بازاریاب ها آن را به سه دسته تقسیم می کنند. 

  • کسانی که محصول را بعد از عرضه سریع می خرند.
  • کسانی که صبر می کنند تا نظر دیگران را بپرسند و سپس خرید کنند.
  • کسانی که محصول را به دلیل اینکه چاره ای ندارند می خرند.
  • There are many people who do not adopt new technology until the old technology is obsolete (out-of-date).

بسیاری از افراد تا زمانی که تکنولوژی جدید قدیمی نشود محصول جدید را قبول نمی کنند. 

 

To pioneer a product (معرفی محصول جدید به بازار) 

.The company pioneered the “baby carrot

شرکت بی بی هویج را به بازار معرفی کرد

 

صحبت در مورد رقابت 

 

To log an early win (اعلام پیروزی زودهنگام) 

وقتی یک شرکت بعد از عرضه ی محصول خود سهم زیادی از بازار را کسب می کند ما از این اصطلاح استفاده می کنیم

Iphone logged an early win in the smartphone market by focusing on usability features.

آیفون با توجه به ویژگی های کاربردی تلفن های هوشمند خود سریعا بعد از عرضه موفقیت خود را اعلام کرد

 

To drive demand (ایجاد تقاضا) 

اصلی ترین دلیل اینکه مشتریان به سمت محصول کشیده می شوند نیاز است ، بازاریاب ها برای اینکه محصول را بفروشند ابتدا برای محصول خود تقاضا ایجاد می کنند سپس محصول را عرضه می کنند. 

 

To jump at an opportunity (از فرصت به نحو احسنت استفاده کردن) 

We lost Mehdi to a startup that competes with us. he jumped at the opportunity to work there because of the new challenge and higher financial rewards

مهدی را یکی از شرکت های استارتاپ رقیب از چنگ ما در آورد. او سریعا به دلیل پاداش های مالی و چالش های جدید فرصت را غنیمت شمرد و به آن ها پاسخ مثبت داد

 

To co-opt someone’s tactics (تقلید از استراتژی یک شرکت و بومی سازی آن با محصول خود) 

The advertising campaign was so successful that other advertisers co-opted the style

برنامه ی بازاریابی تا حدی موفق بود که دیگر تبلیغ کننده ها نیز از آن ها تقلید کردند 

 

 To rest on one’s laurels (به افتخارات گذشته تکیه ی بیجا کردن)

Many people believe that the company went out of business because it rested on its laurels

بسیاری بر این باور بودند که شرکت به دلیل تکیه بر دستاورد های گذشته ورشکست شد 

 

صحبت در مورد تغییرات 

 

 To change the status quo (تغییر رویه دادن)

Surviving in this economy means shaking things up. We can’t keep on operating in the same way. We have to change the status quo

زنده ماندن در این بازار به معنی دگرگون کردن همه چیز است ما نمی توانیم با همین روش ادامه بدیم باید رویه خودمون را عوض کنیم

 

To lead the change effort (تغییر گسترده) 

He hired several others in top management roles to help him lead the change effort

او مدیران ارشد متعددی را استخدام کرد تا تغییرات در شرکت را ایجاد کند 

 

صحبت در مورد قیمت گذاری 

 

To make tweaks to the pricing (قیمت را دستکاری کردن) 

Demand for the product was very low at first. We suspected that we had priced it too high. So we made tweaks to the pricing, and then the product flew off the shelves

در ابتدا تقاضا برای محصول خیلی پایین بود. ما شک کردیم که شاید قیمت آن را بسیار بالا زدیم. کمی با قیمت بازی کردیم بعد از اون فروش محصول ترکوند.

 

صحبت در مورد رشد 

 

To seek step-change growth(فروش بزرگ و عظیم یک محصول) 

وقتی یک شرکت قصد داشته باشد محصولش به صورت عظیم و گسترده به فروش برسد از این اصطلاح استفاده می کند. 

Zhian Inc. wasn’t seeking step-change growth when it introduced the new widget

شرکت Zhian وقتی محصول جدید خود را معرفی کرد انتظار فروش بسیار گسترده را نداشت.


نظرها

اولین نفری باشید که نظر میگذارید

دوره‌های انگلیش کلینیک متناسب با نیاز زبان‌آموزان

@privacyblongsto rafieienglishclinic