کلمات و اصطلاحات مرتبط با سیاست و دولت در انگلیسی
امروزه دانش سیاسی بسیاری از فارسی زبانان بیشتر از تمامی دنیا شده و آن ها تلاش می کنند با خواندن روزنامه و اخبار این دانش را افزایش دهند. یکی از اصلی ترین منابع برای افزایش دانش سیاسی و دولتی مطالعه منابع انگلیسی زبان است که شامل روزنامه و وب سایت ها می شود. این منابع با وجود اینکه یکی از منلابع اصلی برای کسب اطلاعات ولی به منظور مطالعه آن ها شما به دانش بالای از لغات و عبارات سیاسی داشته باشید. در این پست هدف اصلی ما نگاهی به مهمترین لغات سیاسی (Political words) رایج در روزنامه ها است. ما این لغات را همراه با یک مثال برای شما توضیح خواهیم داد.
لغات سیاسی به زبان انگلیسی | معنی آن به فارسی | جمله انگلیسی | ترجمه فارسی |
accusation | اتهام | The history of this accusation is by no means clear. | تاریخچه این اتهام به هیچ وجه روشن نیست. |
acolyte | پیرو متعصب | He was then, at Sarum, censed by the deacon, and an acolyte censed the choir | او سپس در ساروم توسط شماس مذموم شد و یکی از اعضای خانواده گروه کر را مذموم کرد. |
allegation | ادعای قضایی | There is no basis for this allegation in the medical literature. | هیچ مبنایی برای این ادعا در ادبیات پزشکی وجود ندارد. |
alliance | اتحاد سیاسی | Meanwhile the king had formed an alliance with Henry VII. | در همین حال، پادشاه با هنری هفتم اتحاد برقرار کرده بود. |
anonymity | ناشناس بودن | We vowed to protect our own anonymity at all costs. | ما متعهد شدیم که به هر قیمتی از ناشناس بودن خود محافظت کنیم. |
aspiration | آرمان ، آرزو | As a musician, my aspiration is to create music full time. | به عنوان یک نوازنده، آرزوی من این است که موسیقی تمام وقت بسازم. |
assail | حمله روحی و جسمی به یک فرد | Deliver me from the temptations which continually assail me. | مرا از وسوسههایی که مدام به من حمله میکنند رهایی ببخش. |
authoritarian | اقتدارگرا | I'm not authoritarian by nature but I knew there was a desperate need for leadership of our group. | من ذاتاً مستبد نیستم، اما می دانستم که نیاز مبرمی به رهبری گروه ما وجود دارد. |
bamboozle | کلاه برداری کردن، اغفال کردن | Don't bamboozle players with an excess of information. | بازیکنان را با اطلاعات زیاد فریب ندهید. |
beleaguer | به ستوه آوردن، عاجز کردن | Enemy troops beleaguered the city | نیروهای دشمن شهر را محاصره کردند |
benefit | سود و منفعت | There are many financial benefits to owning your own home | داشتن خانه شخصی مزایای مالی زیادی دارد |
blame | اتهام | Bad workmen often blame their tools | کارگران بد اغلب ابزار خود را سرزنش می کنند |
bribe | رشوه دادن | I offered the children a bribe for finishing their homework. | من به بچه ها برای اتمام تکالیفشان رشوه دادم. |
cadre | کادر نظامی | I collected our cadre at the LeBlanc's house for discussion | من کادرمان را برای بحث در خانه لبلان جمع کردم |
career | حرفه | The writer had a very prolific career. | نویسنده حرفه ای بسیار پربار داشت. |
chicanery | بازی هایی برای فریب افراد | Clearly there is some chicanery going on. | واضح است که یک شیطنت در جریان است. |
claim | مطالبه | She makes the claim that sea levels will actually go down | او ادعا می کند که سطح دریا در واقع پایین خواهد آمد |
coercion | اجبار | She searched his gaze and responded with irritation, "If coercion is willing, then yes | نگاه او را جستوجو کرد و با عصبانیت پاسخ داد: «اگر اجبار میخواهد، بله. |
collaboration | همکاری | The two companies are working in close collaboration each other | این دو شرکت در حال همکاری نزدیک با یکدیگر هستند |
conceal | پنهان کردن، پوشاندن | Yet she was always trying to conceal that passion | با این حال او همیشه سعی می کرد این اشتیاق را پنهان کند |
confidence | اعتماد به نفس | He lacked the confidence to succeed. | او اعتماد به نفس لازم برای موفقیت را نداشت. |
control | کنترل | She hired an accountant to take control of her money. | او یک حسابدار استخدام کرد تا کنترل پولش را در دست بگیرد. |
corruption | فساد | He substituted cunning and corruption for violence. | او حیله گری و فساد را جایگزین خشونت کرد. |
coterie | حزب یا گروهی با یک هدف مشخص | The coterie of ice climbers was beginning to gather on the front porch. | دسته ای از یخ نوردان در ایوان جلو شروع به جمع شدن کرده بودند. |
covert | پنهانی (مخصوصا ار عملیات ها) | They generally associate in herds, and spend most of the day in covert on the banks, feeding in the evening and morning. | آنها عموماً به صورت گله ای معاشرت می کنند و بیشتر روز را مخفیانه در کنار ساحل می گذرانند و عصر و صبح به غذا دادن می پردازند. |
debacle | افتضاح ، فاجعه | Fortunately for him, he did not live to see the debacle of Russian society in 1917. | خوشبختانه برای او، او زنده نماند تا شاهد انحطاط جامعه روسیه در سال 1917 باشد. |
deception | فریب | She had trusted him so completely, this deception suddenly became unbearable. | آنقدر به او کاملاً اعتماد کرده بود که این فریب ناگهان غیر قابل تحمل شد. |
defamation | افترا | I have replied that reporting does not constitute defamation. | من پاسخ داده ام که گزارش به منزله افترا نیست. |
deficit | کمبود | The government is facing a deficit of $3 billion. | دولت با کسری 3 میلیارد دلاری مواجه است. |
deflect | منحرف کردن | armor that can deflect bullets The goalie deflected the ball with his hands. | زرهی که می تواند گلوله ها را منحرف کند دروازه بان توپ را با دستانش منحرف کرد. |
demagogue | رهبر عوام فریب | Again, his adversaries used to call him a dangerous demagogue. | باز هم مخالفان او را یک عوام فریب خطرناک خطاب می کردند. |
denigrate | تحقیر کردن یا افتار زدن | It was unkind to denigrate her achievement. | تحقیر موفقیت او بی رحمانه بود. |
deny | انکار | The White House was swift to deny the rumours. | کاخ سفید به سرعت این شایعات را تکذیب کرد. |
dictatorship | دیکتاتوری | The country suffered for many years under his dictatorship | کشور سال ها تحت دیکتاتوری او رنج می برد |
embezzlement | اختلاس | He was caught embezzling money from his clients. | او در حال اختلاس از مشتریانش دستگیر شد. |
empire | امپراتوری | She built a tiny business into a worldwide empire | او یک تجارت کوچک را به یک امپراتوری جهانی تبدیل کرد |
endorsement | تایید | The newspaper has announced its political endorsements. | این روزنامه حمایت های سیاسی خود را اعلام کرده است. |
engagement | ملاقاتی که از پیش تعیین شده باشد | The couple recently announced their engagement | این زوج اخیرا نامزدی خود را اعلام کردند |
expose | در معرض گذاشتن | Don't expose it to the sun | آن را در معرض نور خورشید قرار ندهید |
extortion | اخاذی | he was accused of extortion in his province. | او در استان خود به اخاذی متهم شد. |
feud | دشمنی | The feud smouldered on for years | این خصومت سالها ادامه داشت |
fiasco | شکست مفتضحانه | Annie might have a fiasco on her hands if she doesn't act quickly. | اگر آنی سریع اقدام نکند، ممکن است دستهایش شکست بخورد. |
fray | نزاع | He started a political fray | او جنگ سیاسی را آغاز کرد |
furor | خشم | The program is provoking a furor among privacy advocates. | این برنامه باعث ایجاد خشم در میان طرفداران حریم خصوصی شده است. |
gain | کسب کردن | All they gain is a sense of contributing. | تنها چیزی که آنها به دست می آورند حس مشارکت است. |
greedy | حریص | Was it greedy to want one of their own as well? | آیا این طمع بود که یکی از خودشان را هم بخواهند؟ |
hypocrisy | دورویی | There was no hypocrisy in the tears of the empress. | در اشک های شهبانو هیچ ریاکاری دیده نمی شد. |
ignorant | نادان | And why did that ignorant cop pull me over in Alabama? | و چرا آن پلیس نادان مرا در آلاباما کشید؟ |
illegal | غیر مجاز | There was nothing illegal going on, simply mysterious. | هیچ چیز غیرقانونی در جریان نبود، به سادگی مرموز. |
illicit | قاچاق | As a port it was notorious for its smuggling and illicit trade. | به عنوان یک بندر، به دلیل قاچاق و تجارت غیرقانونی بدنام بود. |
impunity | مجازات | He had impunity from the law anyway. | او به هر حال از مجازات مصونیت داشت. |
incident | یک حادثه مجزاء | He'd changed since their incident. | او از زمان حادثه آنها تغییر کرده بود. |
influence | تاثیر گذاشتن ،نفوذ | I'm a bad influence on you. | من تاثیر بدی روی شما دارم |
infringement | نقض | The video was posted at YouTube.com but has since been removed due to copyright infringement. | این ویدیو در YouTube.com ارسال شده است اما از آن زمان به دلیل نقض حق چاپ حذف شده است. |
integrity | تمامیت | Integrity is a quality that makes for a successful individual. | صداقت کیفیتی است که یک فرد موفق را می سازد. |
intimidation | ارعاب | I admit that at the late elections corruption and intimidation prevailed to a very lamentable extent. | من اعتراف می کنم که در اواخر انتخابات فساد و ارعاب تا حد بسیار تاسف باری حاکم شد. |
irresponsible | بی مسئولیت | How could she say he was irresponsible when she had left hers out in a storm? | چطور میتوانست بگوید که او بیمسئول است، وقتی او را در طوفان کنار گذاشته بود؟ |
laconic | مختصر | He raised both eyebrows with a laconic grin. | هر دو ابرو را با یک پوزخند لاکونیک بالا داد. |
lobby | لابی خانه | Davis was in the lobby when she arrived. | دیویس وقتی رسید در لابی بود. |
malfeasance | تخلف توسط مسئولین | The government wants to draw a line under the glut of financial malfeasance. | دولت می خواهد زیر انبوه تخلفات مالی خط بکشد. |
manipulate | دستکاری کردن، کسی را بر اساس علایق خود تحت تاثیر قرار دادن | He's the only one who knew how to manipulate them. | او تنها کسی بود که می دانست چگونه آنها را دستکاری کند. |
massive | عظیم | He leaned his whole massive body across the table. | تمام بدن عظیمش را به سمت میز تکیه داد. |
mendacity | دروغگویی | A surprising person Henri, with his worn uniform and his capacity for kindly mendacity | شخصی شگفتانگیز، هنری، با یونیفرم پوشیده و تواناییاش برای دروغگویی مهربانانه |
mercurial | دمدمی مزاج | Emily's mercurial temperament made her difficult to live with. 4 Advertising is a mercurial business | خلق و خوی جیوه آلود امیلی زندگی با او را دشوار می کرد. 4 تبلیغات یک تجارت بی ارزش است |
obscure | مبهم | Everything seemed dark, obscure and terrible | همه چیز تاریک، مبهم و وحشتناک به نظر می رسید |
onerous | طاقت فرسا | His duties were thus rendered exceedingly onerous , and his labour became excessive. | بنابراین وظایف او به شدت طاقت فرسا شد و کار او بیش از حد شد. |
opportunist | فرصت طلب | The majority of burglaries are committed by opportunist thieves | اکثر سرقت ها توسط سارقان فرصت طلب انجام می شود |
parry | دفع حمله، دورسازی | He parried the thrust of his opponent's sword | او ضربه شمشیر حریف را مهار کرد |
partial | جزئي | His latest play was deemed only a partial success by the critics | آخرین نمایشنامه او توسط منتقدان تنها موفقیت جزئی تلقی شد |
patriarchy | پدر یا مرد سالاری | When everyone rejects patriarchy , the world might have chance of surviving. | وقتی همه مردسالاری را رد کنند، جهان ممکن است شانس زنده ماندن داشته باشد. |
patronage | حمایت مالی و سیاسی | The college relied on the patronage of its wealthy graduates to expand its funds. | این کالج برای گسترش بودجه خود به حمایت فارغ التحصیلان ثروتمند خود متکی بود. |
persecution | آزار و اذیت | These people are seeking/taking refuge from persecution | این افراد به دنبال / پناه بردن از آزار و اذیت |
plagiarism | سرقت ادبی | He plagiarized a classmate's report | او گزارش یکی از همکلاسی هایش را سرقت ادبی کرد |
plutocracy | پلوتوکراسی _ سیستم اداری و دولتی که توسط افراد ثروتمند اداره می شود | I fear that America is already ruled by a plutocracy devoted to pro ecclesia et commercia. | من می ترسم که آمریکا قبلاً توسط یک پلوتوکراسی اداره می شود که به طرفداری از کلیسا و تجارت اختصاص یافته است. |
prestidigitation | اعتبار | My favorite prestidigitation was when he pulled the live dove out of that tiny scarf. | اعتبار مورد علاقه من زمانی بود که کبوتر زنده را از آن روسری کوچک بیرون آورد. |
privilege | امتیاز- مزیت | The President's adviser has a privileged position of trust. | مشاور رئیس جمهور از موقعیت ممتاز اعتماد برخوردار است. |
proxy | نماینده، وکیل | You may appoint a proxy to vote for you | شما می توانید یک نماینده برای رای دادن به شما تعیین کنید |
rebut | رد کردن ادعا یا سند | Her lawyer attempted to rebut the witness's testimony. | وکیل او تلاش کرد شهادت شاهد را رد کند. |
reckless | بی پروا | She was charged with reckless driving. | او به رانندگی بی احتیاطی متهم شد. |
recrimination | اتهام متقابل | The discussion turned into a heated debate with recriminations flying back and forth. | این بحث به یک بحث داغ با سرزنش هایی که به این طرف و آن طرف می رفت تبدیل شد. |
refute | رد کردن | We can easily refute his argument | ما به راحتی می توانیم استدلال او را رد کنیم |
regime | دولت یا رژیم | The new regime is sure to fall. | رژیم جدید قطعا سقوط خواهد کرد. |
reputation | شهرت، آبرو | His reputation for being rough on rookies was well earned. | شهرت او برای خشن بودن با تازه کارها به خوبی به دست آمده بود. |
resignation | استعفا | He looked at her long enough for her to see resignation in his gaze. | آنقدر به او نگاه کرد که در نگاهش تسلیم شدن را ببیند. |
retaliation | تلافی | But the kings ambition was to go farther than retaliation or chastisement. | اما جاه طلبی پادشاهان فراتر از انتقام یا مجازات بود. |
revelation | افشا | In spite of the disaster of her revelation, a wave of relief passed over me. | با وجود مصیبت ظهورش، موجی از آسودگی بر من گذشت. |
saga | حماسه | So far, this saga of Annie Quincy is going just like we thought. | تا اینجا، این حماسه آنی کوئینسی همان طور که فکر می کردیم پیش می رود. |
scandal | رسوایی | The actor laid low for a few months after the scandal and subsequent investigation. | این بازیگر پس از رسوایی و تحقیقات بعدی، چند ماه در خواب ماند. |
scandalous | ننگ آور، ننگ آمیز، رسوا کننده | His trial, however, ended in a scandalous fiasco. | محاکمه او اما با یک شکست جنجالی به پایان رسید. |
scapegoat | کسیکه قربانی دیگران شود ، سپر بلا | He made a good scapegoat for everything that had been going wrong lately. | او برای همه چیزهایی که اخیراً اشتباه پیش می رفت، قربانی خوبی ساخت. |
sloth | تنبلی | He admitted a lack of motivation and a feeling of sloth. | او به کمبود انگیزه و احساس تنبلی اعتراف کرد. |
solicit | درخواست سریع | She began to solicit contributions from her friends, and saved her pennies. | او شروع به درخواست کمک از دوستانش کرد و پول هایش را پس انداز کرد. |
subterfuge | دستاویز، مستمسک، ترفند | The lack of labeling may give an impression of subterfuge. | فقدان برچسب ممکن است این تصور را به وجود آورد که فریبکاری است. |
tainted | آلوده | Except from these interesting but somewhat tainted sources, we know little or nothing about him. | به جز این منابع جالب اما تا حدودی آلوده، ما اطلاعات کمی در مورد او داریم یا چیزی نداریم. |
tarnish | لکه دار کردن | Titanium rings will not rust or tarnish. | حلقههای تیتانیومی زنگ نمیزنند و کدر نمیشوند. |
temptation | وسوسه | I've been able to push temptation away. | من توانسته ام وسوسه را کنار بزنم. |
tycoon | سرمایه دار | He developed the classic personality of the tycoon: huge ambition combined with enormous charm and total ruthlessness. | او شخصیت کلاسیک سرمایه دار را توسعه داد: جاه طلبی عظیم همراه با جذابیت عظیم و بی رحمی کامل. |
unethical | غیر اخلاقی | It would be unethical to conduct dangerous medical experiments without the full consent of the participants | انجام آزمایشات پزشکی خطرناک بدون رضایت کامل شرکت کنندگان غیراخلاقی است |
unjust | ناعادلانه | The king had sent them there to make the people obey his unjust laws. | پادشاه آنها را به آنجا فرستاده بود تا مردم از قوانین ناعادلانه خود پیروی کنند. |
unsavory | ناخوشایند | The salad was unsavory | سالاد ناخوشایند بود |
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید