افعال عبارتی فریزال ورب (Phrasal Verb)های مهم زبان انگلیسی
افعال عبارتی یک فعل پایه را با یک کلمه دیگر، معمولاً یک حرف اضافه یا قید ترکیب می کنند تا معنای کاملاً جدیدی ایجاد کنند. این افعال امروزه در مکالمه روزمره انگلیسی رایج هستند. به عنوان مثال، کلماتی مانند "stand up"، "sit down" و "get up" از رایج ترین افعال عبارتی هستند که ما حتی به کودکان خود نیز آن ها را آموزش می دهیم. برای یک انگلیسی زبان ساکن ایالات متحده افعال عبارتی به بخش اصلی صحبت روزمره تبدیل شده است و سپری کردن یک روز بدون استفاده از آن ها تقریبا غیر ممکن به نظر می رسد. جالب است که ما هنگام نوشتن، یا در ارتباطات رسمی، مانند یک سخنرانی، از افعال عبارتی استفاده نمی کنیم. اما در زبان انگلیسی محاوره ای ، حدود 80 درصد افعال ما افعال عبارتی هستند. اگر سالها زبان انگلیسی خواندهاید، سپس به ایالات متحده مهاجرت کرده اید و چیزی متوجه نمی شوید، احتمالاً این مسئله تحت تاثیر عدم آشنایی با این لغات است. امروز ما قصد داریم برای شما لیستی از مهم ترین افعال عبارتی را همراه با مثال آورده و در استفاده از آن ها به شما کمک کنیم.
phrasal verb چیست؟
در دستور زبان انگلیسی، فعل عبارتی ترکیبی (Phrasal Verb) به ترکیب یک فعل و یک کلمه دیگر (مانند یک قید یا حرف اضافه) برای تشکیل یک عبارت معنادار جدید گفته می شود. این حرف یا کلمه جدید اغلب معنای فعل را به کلی تغییر می دهد. مثلا:
She is looking at the baby
او به بچه نگاه می کند.
She is looking after the baby
او از بچه مراقبت می کند.
فعل عبارتی | معنی فعل عبارتی |
Aim At | نشانه گیری به سوی |
Ask For | طلب کردن، خواستن |
Ask Out | دعوت کردن کسی بهخصوص به یک قرار ملاقات |
Back Down | جا زدن، عدول کردن، عقبنشینی کردن |
Back Off | عقبنشینی کردن |
Back Up | کپی کردن اطلاعات ، پشتیبانی کردن |
Beat Up | احساس گناه کردن، با خشونت حمله کردن |
Beef Up | تقویت کردن، افزودن بر |
Believe In | باور به درستی چیزی داشتن |
Bite Off | کندن ، قبول مسئولیت |
Blow Away | چیزی را به وزش باد سپردن |
Blow Off | شانه خالی کردن، اعتنا نکردن |
Blow Out | با فوت خاموش کردن، پف کردن |
Blow Up | منفجر کردن، ترکاندن |
Boil Down To | خلاصه کردن (یا شدن) به، منجر شدن به |
Break Down | درهم شکستن |
Break In | شکستن و به زور داخل شدن |
Break Off | تکهای از چیزی را جدا کردن |
Break Out | ناگهان آغاز کردن یا شدن |
Break Through | باز کردن، عبور از مانع |
Break Up | به رابطهای پایان دادن، منحل کردن، جدا کردن |
Bring Back | به یاد کسی آوردن |
Bring Over | آوردن |
Bring Up | مطرح کردن، اشاره کردن، ذکر کردن |
Brush Off | از سر باز کردن، کممحلی کردن |
Brush Up | معلومات خود را تجدید کردن، دوره کردن |
Build In/Into | در درون چیزی قرار دادن یا تعبیه کردن |
Bump Into | خوردن به، تصادم کردن با |
Burn Down | کاملا سوختن یا سوزاندن |
Burn Out | خاموش شدن |
Burn Up | خشمگین کردن یا شدن |
Burst Out | ناگهان آغاز کردن |
Butt In | فضولی کردن، دخالت بیجا کردن |
Call Back | رک حرف زدن، باز خواندن |
Call In | از گردش خارج کردن، جمعآوری کردن |
Call Off | لغو کردن، متوقف کردن |
Call Up | احضار کردن |
Calm Down | آرام شدن |
Care For | مراقبت کردن از |
Carry Away | از خود بی خود شدن |
Carry On | رفتار کردن، پرداختن به، ادامه دادن |
Carry Out | انجام دادن، پیش بردن، عمل اوردن |
Catch On | فهمیدن، درک کردن |
Catch Up | در جریان قرار گرفتن |
Cheat On | فریب دادن، خیانت کردن |
Check In | نام نویسی کردن |
Check Out | اطمینان حاصل کردن |
Chicken Out | جا زدن، ترسیدن و ترک عمل کردن |
Chop Up | خرد کردن |
Clean Out | خالی و سپس تمیز کردن |
Clear Out | عزیمت کردن |
Clear Up | روشن و آشکار کردن یا شدن |
Clog Up | گرفتن، بند آوردن |
Close Down | برای همیشه تعطیل کردن، بستن |
Close Off | بستن، مهر و موم کردن |
Come About | اتفاق افتادن، پیش آمدن |
Come Across | اتفاقی ملاقات کردن، اتفاقی یافتن |
Come Apart | جدا کردن، از هم باز کردن |
Come Back | برگشتن به حالت قبل، دوباره رواج یافتن، |
Come Down | فرود آمدن، نزول کردن |
Come Down To | تنزل یافتن به، ختم شدن به |
Come Down With | بیماری گرفتن، مبتلا شدن |
Come In | (پرواز و هواپیما) رسیدن |
Come Off | |
Come On | به نظر آمدن، ظاهر شدن |
Come Out in | حرف غیرمنتظره زدن |
Come Over | تغییر موضع دادن، تغییر عقیده دادن |
Come Through | سر قول خود ماندن، به تعهد خود عمل کردن |
Come Up | (خورشید) بالا آمدن، طلوع کردن (حادثه) پیش آمدن، اتفاق افتادن |
Come Up With | (راه حل یا بهانه) پیدا کردن، یافتن |
Cool Off | بی علاقه شدن، اشتیاق خود را از دست دادن |
Count On | روی کسی (یا چیزی) حساب کردن |
Count Up | روی کسی ( یا چیزی ) حساب کردن |
Cover Up | سرپوش گذاشتن |
Crack Down | برخورد شدیدتر کردن، سختگیری کردن |
Cross Off | به اتمام رساندن |
Cut Back | کاهش دادن، کاستن، کم کردن |
Cut Down | کاستن، کم کردن، تیراندازی کردن |
Cut Off | قطع کردن، بریدن |
Cut Out | حذف کردن، از قلم انداختن |
Cut Up | قطعهقطعه کردن، آزرده کردن |
Deal With | سر و کار داشتن، در افتادن با |
Do Over | مجددا تزیین کردن، بازآراستن |
Do With | به کار بردن، مفید یافتن |
Do Without | بی نیاز بودن از، (بدون چیزی) توانستن |
Doze Off | (بلا اراده) خواب رفتن، به چرت افتادن |
Dress Up | لباس خوب پوشیدن، خوش نما کردن |
Drop In | سر زدن، خدمت کسی رسیدن |
Drop Off | مردن، بخواب رفتن |
Drop Out | ترک تحصیل کردن، از دایره خارج شدن، |
Dry Out | کاملا خشک شدن یا کردن |
Dry Up | از خلاقیت افتادن، نابارور شدن |
Eat Up | تا ته (یاهمه را) خوردن |
Empty Out | بیرون ریختن ( محتوای چیزی ) |
End Up | به پایان رسیدن |
Fall Apart | در بحران احساسی بودن |
Fall Behind | عقب افتادن، جا ماندن |
Fall Down | افتادن، پایین افتادن |
Fall For | خاطرخواه شدن، شیفته شدن |
Fall Off | کنده شدن، ریختن، افتادن |
Fall Out | دعوا کردن، اتفاق افتادن |
Fall Over | فروافتادن، (ناگهان) افتادن |
Fall Through | با شکست مواجه شدن، به جایی نرسیدن |
Feel Up To | جان و حال (کاری را) داشتن، از عهده برآمدن |
Fight Back | حمله ی متقابل کردن، متقابلا جنگیدن |
Figure On | توجه کردن، اطمینان داشتن |
Fill In | شرح دادن، پر کردن، جانشین کردن |
Fill Out | تکمیل کردن |
Fill Up | پرپر کردن، لبریز کردن، کاملا پر کردن |
Find Out | دریافتن، کشف کردن |
Fix Up | تعمیر کردن |
Flip Out | فیوزش پریده، طرف چت میزنه |
Float Around | حضور داشتن در جایی در مکانی خاص، حاضر بودن |
Follow Up | تعقیب کردن، انجام دادن |
Fool Around | 1- وقت تلف کردن 2- فضولی کردن |
Freak Out | از خود بی خود شدن، مست و لایعقل شدن |
Get Ahead | جلو زدن، پیشی گرفتن |
Get Along | 1- پیش رفتن 2- موفق بودن 3- جور بودن |
Get Around To | وقت یا فرصت (انجام کاری را) داشتن، مجال داشتن (به کاری) پرداختن |
Get Away | رفتن، عزیمت کردن، گریختن، فرار کردن |
Get Back | باز یافتن، دوباره به دست آوردن |
Get Back At | انتقام گرفتن از کسی، تلافی کردن |
Get Back To | مجدداً با کسی ارتباط برقرار کردن |
Get Behind | حمایت کردن، پشتیبانی کردن |
Get By | کفاف دادن، پذیرفتنی بودن |
Get Down | دلسرد کردن، افسرده کردن |
Get In | وارد چیزی شدن (حقیقی یا مجازی) |
Get Off | از مجازات نجات یافتن، تبرئه شدن |
Get Off On | لذت جنسی بردن |
Get On | ادامه دادن، پیشرفت کردن |
Get Out | بیرون آوردن، درآوردن |
Get Out Of | پیچاندن، از زیر کار در رفتن |
Get Over | بهبود یافتن، فائق آمدن |
Get Over With | بیدرنگ کاری انجام دادن |
Get Through | تمام کردن ، دوام آوردن |
Get To | |
Get Together | تجمع کردن، دور هم جمع شدن |
Get Up | از خواب برخاستن |
Give Away | اهدا کردن |
Give In | تسلیم کردن، دادن، ارائه دادن |
Give Out | اعلام کردن، آشکار کردن |
Give Up | سپردن، واگذار کردن |
Go About | درگیر انجام کاری بودن، تعهد کردن |
Go After | دنبال کردن، جوییدن، پوییدن |
Go Ahead | شروع کردن، اجازهی شروع، دستور آغاز |
Go Along With | همراهی کردن با |
Go Around | چرخیدن به دور |
Go Away | رفتن، ترک کردن |
Go Back | ترک کردن، رها کردن |
Go Back On | عهد شکنی کردن، بی وفایی کردن، خیانت کردن |
Go Beyond | تجاوز کردن از |
Go By | عبور کردن، رد شدن |
Go Down | فروکش کردن، خوابیدن |
Go For | وانمودکردن، مشابه بودن |
Go In | پوشانده شدن خورشید یا ابر توسط ماه |
Go In For | دفاع کردن، طرفداری کردن |
Go Off | منفجر شدن، ترکیدن |
Go On | پیش رفتن، ادامه دادن |
Go Out | استعفا دادن، از خانه بیرون رفتن |
Go Over | بررسی کردن، مرور کردن، بازبینی کردن |
Go Through With | به انجام رساندن |
Go Up | وارد دانشگاه شدن |
Go With | رابطهی عاشقانه داشتن |
Goof Around | وقت تلف کردن/ ول چرخیدن |
Gross Out | خارج کردن |
Grow Up | بالغ شدن، شکل گرفتن |
Hand Back | پس دادن، برگشت دادن |
Hand In | تسلیم کردن، دادن |
Hand Out | پخش کردن، منتشر کردن |
Hand Over | تسلیم کردن، تحویل دادن |
Hang Around | ور رفتن، پلکیدن، وقت را ببطالت گذاندن |
Hang On | ادامه دادن، ثابت قدم بودن |
Hang Out | خم شدن و بیرون آمدن ، آویزان و نمایان بودن |
Hang Up | قطع کن |
Have On | پوشیدن، در بر داشتن |
Head Back | مسدود کردن |
Head For | برخوردن به، رفتن به سوی |
Head Toward | رفتن به سمت چیزی |
Hear About | خبردار شدن از |
Heat Up | کم کم گرم شدن یا کردن |
Help Out | کمک کردن |
Hit On | کشف کردن، (ناگهان) حل کردن |
Hold Against | سوءظن داشتن |
Hold Off | دور نگهداشتن، اجازه ی نزدیک شدن ندادن |
Hold On | نگهداشتن یا چسبیدن به |
Hold Out | حاکی بودن از، بسط یافتن |
Hold Up | مانع شدن، با اسلحه سرقت کردن |
Hurry Up | عجله کردن، افزودن، تند کردن |
Keep At | پیگیری کردن، ادامه دادن |
Keep Away | پرهیز کردن |
Keep Down | مهار کردن، جلو افزایش (چیزی) را گرفتن |
Keep From | خودداری کردن از |
Keep Off | دور نگهداشتن، حفظ کردن از |
Keep On | به کاری ادامه دادن |
Keep To | معاشرت نکردن، به تنهایی سر کردن، کز کردن |
Keep Up | ایستادگی کردن، اصرار کردن |
Kick Back | استراحت کردن |
Kick Out | بیرون کردن، اخراج کردن |
Knock Off | دست کشیدن، متوقف کردن |
Knock Out | ضربه فنی کردن |
Knock Over | به زمین زدن، غرق در فکر شدن |
Know About | دانستن در مورد |
Lay Down | جان خود را به خطر انداختن یا فدا کردن، جانبازی کردن |
Lay Off | متوقف ساختن، بخدمت خاتمه دادن |
Lead Up To | راه را برای چیزی یا کاری آماده کردن |
Leave Behind | عقب گذاشتن |
Leave Off | قطع کردن، دست کشیدن از |
Leave Out | قلم زدن ، از قلم انداختن |
Let Down | نا امید کردن |
Let Off | بیرون دادن، ول دادن |
Let On | دانستن یا آگاهی خود به امری را آشکار کردن |
Let Out | آشکار کردن |
Let Up | کند کردن |
Lift Up | کسی را سر دماغ آوردن |
Light Up | روشن کردن یا شدن، نورانی کردن یا شدن |
Lighten Up | سخت نگرفتن، آسان گرفتن |
Line Up | تنظیم کردن، مرتب کردن |
Live With | با کسی زندگی کردن، در خانه ی کسی زندگی کردن |
Lock In | سخت درگیر کاری بودن |
Lock Out | کارگران را به محل کار راه ندادن |
Lock Up | قفل کردن، کلون کردن |
Look Around | نگاهی به اطراف انداختن |
Look At | بررسی کردن |
Look Down On | به دیدهی حقارت نگریستن |
Look Forward To | چشم انتظار بودن، با اشتیاق منتظر بودن |
Look Into | وارسی کردن، با دقت بررسی کردن |
Look Out | مواظب بودن، مراقب بودن |
Look Over | بررسی کردن، خواندن |
Look Up | نگاه کردن، متوسل شدن به |
Look Up To | والا شمردن، با نظر تحسین آمیز نگریستن |
Luck Out | خوش شانسی آوردن، کامکار بودن |
Make For | بسوی جایی حرکت کردن، عازم شدن |
Make Of | شکل دادن به فکر |
Make Up | ترکیب کردن |
Mess Up | کثیف کردن ، گند زدن |
Mix Up | گیج کردن، سردرگم کردن |
Move In | به منظور گرفتار سازی نزدیک شدن به |
Move Out | اسبابکشی کردن، تخلیه کردن |
Narrow Down | منحصر کردن، محدود کردن |
Pay Back | تلافی کردن، جبران کردن |
Pay For | تقاص پس دادن، تاوان دادن |
Pay Off | پرداخت کردن، تسویه کردن |
Pay Up | تمام و کمال پرداختن، حسابهای معوقه را تسویه کردن |
Pick On | قلدری کردن، اذیت کردن |
Pick Out | جدا کردن، انتخاب کردن |
Pick Up | تمیز کردن، مرتب کردن |
Pile Up | روی هم انبار شدن |
Piss Off | دلخور کردن، عصبانی کردن |
Plan Ahead | از قبل برنامه ریزی کن - با برنامه پیش برو |
Plan For | تدارک دیدن |
Plan On | برنامه ریزی کردن |
Plug In | فهمیدن، به برق وصل کردن |
Plug Up | با درپوش مسدود کردن |
Point To | اشاره کردن به |
Print Out | چاپ کردن |
Pull Off | انجام دادن، به پایان رساندن، با |
Pull Out | ترک کردن، عازم شدن، بیرون آمدن |
Pull Over | کنار زدن، اتوموبیل را بکنار جاده راندن |
Pull Through | پشت سر گذاشتن، بهبود یافتن، در سختی بکسی کمک کردن |
Punch In | (با فشردن دکمه هااطلاعات را به کامپیوتر) خوراندن، پانچ کردن |
Punch Out | ساعت خروج خود از محل کار را ثبت کردن |
Put Away | کنار گذاردن، تمام غذا یا مشروبی را خوردن |
Put Back | جایگزین کردن |
Put Down | از بین بردن، کنار گذاردن، بزور بچیزی خاتمه دادن، |
Put In | تقاضا کردن، رساندن، مداخله کردن |
Put Off | تاخیر کردن، عقب انداختن، معوق گذاردن |
Put Out | بر انگیختن، تهیه کردن، تقلا کردن |
Put To | در تنگنا قرار دادن، بگروه شکارچی پیوستن |
Put Together | پهلوی هم گذاشتن، ترکیب کردن، ساختن |
Put Up | بناء کردن، برگزیدن، کنار گذاردن |
Put Up To | قرار دادن برای |
Put Up With | تحمل کردن، تاب آوردن |
Ring Up | ثبت کردن، وارد کردن |
Rip Off | مغبون کردن، سو استفاده کردن |
Rip Up | پاره پاره کردن |
Rule Out | رفع کردن، برطرف کردن |
Run Across | برخوردن، تصادفا پیدا کردن |
Run Around | مشغول و گرفتار چیزی بودن |
Run Down | از کار ایستادن |
Run Into | برخوردن به، ملاقات کردن |
Run Out | منقضی شدن، به پایان رسیدن |
Run Over | مرور کردن، لبریز شدن |
Run Up | شلیک کردن، بسرعت خرج و تلف کردن |
Screw Up | کار را خراب کردن، خیطی بالاآوردن |
See About | بررسی کردن، اقدام کردن |
Sell Out | خیانت کردن، یکجا فروختن |
Set Up | صاف نشاندن |
Settle Down | زن گرفتن و خانواده تشکیل دادن |
Settle For | قانع بودن (با)، راضی بودن |
Shake Up | تکان دادن |
Show Off | به رخ کشیدن، پز دادن |
Shut Off | جدا کردن ، (لوله یا شیر یا مجرا) مسدود کردن |
Shut Up | ساکت شدن، باعث وقفه در تکلم شدن |
Sign In | هنگام آمدن (یا رفتن) دفتر را امضا کردن |
Sign Out | امضا زدن موقع خروج از مکانی |
Sit Down | نشستن |
Slow Down | آرام شدن، آهسته کردن |
Sneak In/Into | دزدکی وارد شدن |
Sneak Out | جیم شدن |
Sort Out | سردرآوردن از |
Space Out | دارای فاصله ی بیشتر کردن، فاصله دادن |
Stand Around | علاف وایستادن |
Stand For | دلالت کردن، نشانهی چیزی بودن |
Stand Up | به پا خاستن، از جا بلند شدن |
Start Off | شروع یک سفر |
Start Out | عازم شدن |
Start Up | از جا پریدن، واچرتیدن |
Stay Off | پرهیز کردن از خوردن و نوشیدن، اجتناب از خوردن دارویی |
Stay Out | ساکت ماندن |
Stay Up | بیدار ماندن |
Step On | گاز دادن، تندتر راندن |
Stick Around | درنگ کردن، تأخیر کردن |
Stick Out | جلو آمدن |
Stick To | پایبند بودن، ادامه دادن |
Stick Up | سربرافراشتن، جلو آمده بودن |
Stick With | دنبال کردن، پیگیری کردن |
Stop Off | موقتا در سرراه توقف کردن |
Stop Over | در وسط راه ایستادن، سرزدن به |
Straighten Out | سامان دادن، مرتب و منظم کردن |
Stress Out | استرس گرفتن |
Switch Off | سویچ را بستن، خاموش کردن |
Switch On | سویچ را باز کردن، روشن کردن |
Take Apart | از هم باز کردن، تجزیه کردن |
Take Back | پس گرفتن |
Take In | راه دادن، پذیرفتن |
Take Out | کسر کردن، کاستن |
Take Out On | عصبانیت را سر کسی خالی کردن |
Take Up On | قبول کردن پیشنهاد |
Talk Down To | به طور تحکم آمیز با کسی حرف زدن |
Talk Into | قانع کردن، راضی کردن |
Talk Out Of | منصرف کردن |
Talk To | صحبت کردن با |
Tear Down | پاره پاره ومتلاشی کردن |
Tear Off | کندن از، پاره پاره کردن |
Tell Apart | از هم تمیز دادن |
Tell On | اثر کردن بر (معمولا اثر منفی)، اثر داشتن |
Think About | در نظر گرفتن، فکر کردن |
Think Ahead | دوراندیشی کردن |
Think Up | ابداع کردن، اختراع کردن |
Throw Away | دور انداختن ، حرام کردن |
Throw Out | بیرون انداختن، اخراج کردن |
Throw Up | قی کردن، بلند کردن |
Track Down | تعقیب کردن و گرفتن |
Trade In | مبادله کردن |
Trick Into | حقه زدن کلک زدن فریب دادن کسی برای انجام کاری |
Try On | پرو کردن |
Try Out | آزمودن، امتحان کردن |
Turn Around | بازی را به نفع خود برگرداندن |
Turn Down | قبول نکردن، نپذیرفتن |
Turn In | وارد شدن، داخل شدن |
Turn Into | تبدیل شدن به |
Turn Off | خاموش کردن یا شدن |
Turn On | به جریان انداختن |
Turn Out | انجامیدن، شدن، از آب در آمدن |
Turn Over | غلت زدن، جابهجا کردن یا شدن |
Turn Up | نمودار کردن، کشف کردن |
Use Up | مصرف کردن، به کار بردن |
Wake Up | به خود آمدن، به چیزی پی بردن |
Wash Off | شستن و با خود بردن |
Wash Up | از پا افتادن، دست و رو شستن |
Watch Out | هشیار بودن، مواظب بودن |
Wear Down | کهنه کردن یا شدن |
Wear Off | سابیدن، پاک شدن |
Wear Out | فرسوده کردن، کاملا خسته کردن |
Wind Up | پایان دادن، منتج بهنتیجه شدن |
Wipe Out | محو کردن، زدودن |
Wipe Up | پاک کردن |
Work In | با فعالیت و کوشش راه باز کردن |
Work Out | حل کردن، ورزش کردن |
Work Up | پیش رفتن، جلو رفتن |
Wrap Up | به نتیجه رسیدن، تمام کردن |
آموزش افعال دو کلمهای (phrasal verbs)
مطالب بیشتر
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید