افعال ورزشی انگلیسی با ترجمه فارسی
امروزه ورزش به یکی از بخش های جدا نشدنی زندگی هر فردی تبدیل شده است و افراد در هر فرصتی تلاش می کنند به نحوی این فعالیت را دنبال کنند. افعالی که در ورزش به کار می روند علاوه بر معنی ای که ما می دانیم کاربردهای دیگری نیز دارند که برای هر زبان آموزی دانستن آن ها امری ضروری است. امروز قصد داریم برای شما همراهان همیشگی انگلیش کلینیک معانی افعال ورزشی را در زبان انگلیسی همراه با مثالی آموزش خواهیم داد.
لغت انگلیسی | معنی لغت | کاربرد لغت در جمله | ترجمه مثال |
To bowl | پرتاب توپ | He bowled ten fast balls. | او ده توپ پرتاب کرد. |
To catch | در هوا گرفتن | Luckily he caught the ball before it crossed the line. | خوشبختانه او توپ را قبل از عبور از خط گرفت. |
To cheat | تقلب کردن | He cheated by taking steroids. | او با مصرف استروئید تقلب کرد. |
To compete | رقابت کردن | She has competed in all the London marathons. | او در همه ماراتن های لندن شرکت کرده است. |
To dribble | دریبل زدن یک فرد | She dribbled the ball into the goal. | او توپ را وارد دروازه کرد. |
To draw | مساوی شدن | They tied 1:1. | آنها 1:1 مساوی کردند. |
To head | هد زدن، ضربه سر | Owen headed the ball into the back of the net. | اوون توپ را با ضربه سر وارد دروازه کرد. |
To hit | ضربه زدن (این فعل می تواند به ضربه سر یا حتی ضربه شیء نیز اشاره داشته باشد) | He hit the ball over the wall. | توپ را به دیوار زد. |
To jog |
| He jogs to work every morning. | او هر روز صبح به سمت کار می دود. |
To lose | باختن | They have lost every match this season. | آنها در این فصل همه بازی ها را باخته اند. |
To play | بازی کردن | He couldn't play because of an injury. | او به دلیل مصدومیت نتوانست بازی کند. |
To race | رقابت کردن در اتوموبیل یا هر ورزش سرعتی | Michael Schumaker had been racing for many years before he retired. | مایکل شوماکر قبل از بازنشستگی سالها در مسابقه شرکت میکرد. |
To ride | راندن یک اسب یا دوچرخه | She rode very well. | خیلی خوب سوار شد |
To run | دویدن | They ran together for a mile. | آنها یک مایل با هم دویدند. |
To score | امتیاز گرفتن | When he scored the crowd went wild. | وقتی او گل زد، جمعیت به شدت وحشی شد. |
To skate | حرکت کردن با اسکیت | They skated past the finish line. | آنها از خط پایان اسکیت گذشتند. |
To ski | اسکی کردن | She was only happy when she was skiing. | او فقط زمانی که اسکی می کرد خوشحال بود. |
To sprint | دویدن با سرعت بالا | He sprinted over the finish line. | او از روی خط پایان دوید. |
To swim | شنا کردن | He swam as fast as he could. | تا جایی که می توانست سریع شنا کرد. |
To tackle | گرفتن توپ در بازی راگبی یا فوتبال با تکل | He was booked when he tackled the goal keeper. | زمانی که دروازه بان را تکل کرد، کارت زرد گرفت. |
To tie | مساوی شدن | They tied 1:1. | آنها 1:1 مساوی کردند. |
To win | برنده شدن ، پیروز شدن | They won the match 3 nil. | آنها بازی را 3 صفر بردند. |
|
|
مطالب مرتبط
نام تمامی ورزش ها به زبان انگلیسی
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید