صفات متضاد پرکاربرد در زبان انگلیسی
یکی از بهترین روش ها برای یادگیری لغات و صفات در زبان انگلیسی یادگیری آن با استفاده از لغات متضاد می باشد. در این روش زبان آموز نه تنها هر دو لغات را آموزش می بیند بلکه در رایتینگ های خود می تواند جلوه خوبی به نوشته ای خود بدهد و آن را از یک نواختی خارج کرده و آن را در سطح آیلتس و دیگر آزمون های قرار دهد. صفات متضاد در زبان انگلیسی خیلی زیاد نیستند از این رو ما در کلینیک تخصصی رفیعی فهرستی از تمامی این صفات برای شما همراه با مثال می آوریم.
فهرستی از صفات متضاد پرکاربرد
او یکی از سریع ترین دوندگان جهان است. | He’s one of the fastest runners in the world. | سریع | Fast | Slow | آهسته. تدریجی | The car was travelling at a very slow speed. | ماشین با سرعت بسیار کم حرکت می کرد. |
او فقط یک کت تابستانی نازک پوشیده است. | She’s only wearing a thin summer jacket. | لاغر | Thin | Thick | ضخیم | He was wearing thick glasses. | عینک درشتی زده بود. |
او جوان بود، با صورت گرد و موهای مجعد قهوه ای. | She was young, with a round face and brown curly hair. | فرفری | Curly | Straight | سر راست | Terry has a long, straight black hair. | تری موهای بلند و مشکی دارد. |
کمد لباس خیلی سنگین بود که نمی توانستم خودم حرکت کنم. | The wardrobe was too heavy for me to move on my own.
| سنگین | Heavy | Light | سبک | You can carry this bag – it’s fairly light. | می توانید این کیف را حمل کنید - نسبتاً سبک است. |
کفش هایم آنقدر تنگ بود که به سختی می توانستم راه بروم. | My shoes were so tight that I could hardly walk. | تنگ | Tight | Loose | شل | I’m very uncomfortable in this loose shirt. | من در این پیراهن گشاد خیلی ناراحتم. |
او کوتاه قد، نزدیک بین، زشت و فوق العاده بی دست و پا بود. | He was short, near-sighted, ugly and exceptionally awkward. | زشت | Ugly | Beautiful | زیبا | The bride looked beautiful in that dress. | عروس با آن لباس، زیبا به نظر می رسید. |
تی شرت برایش خیلی کوچک بود. | The T-shirt was too small for him. | کوچک | Small | Big | بزرگ | The garage isn’t big enough for two cars. | گاراژ برای دو ماشین کافی نیست. |
او خیلی ضعیف است که نمی تواند خودش را سیر کند. | She’s too weak to feed herself. | ضعیف | Weak | Strong | قوی | He picked her up in his big strong arms. | او را در آغوش بزرگ و قوی خود بلند کرد. |
ماریا امروز نمی تواند وارد شود زیرا بیمار است. | Maria can’t come in today because she’s sick. | مریض | Sick | Healthy | سالم | I’ve always been perfectly healthy until now. | تا الان همیشه کاملا سالم بودم. |
دور تا دور اردوگاه را حصار بلندی احاطه کرده بود. | The camp was surrounded by a high fence. | بالا | High | Low | کم | The sun was low in the sky. | خورشید در آسمان پایین بود. |
او به عنوان یک پسر فقیر طبقه کارگر آنجا را ترک کرد و به عنوان یک مرد ثروتمند بازگشت. | He left as a poor, working class boy and returned as a wealthy man. | ثروتمند | Wealthy | Poor | فقیر | Her family were so poor they couldn’t afford to buy her new clothes. | خانواده او آنقدر فقیر بودند که توان خرید لباس های جدید او را نداشتند. |
او کمی از خواهرش بلندتر است. | She’s a little taller than her sister. | بلند قد | Tall | Short | کوتاه | He’s a bit shorter than me. | او کمی کوتاهتر از من است. |
اگر این همه شکلات بخورید چاق خواهید شد. | You’ll get fat if you eat all that chocolate. | چربی | Fat | Thin | لاغر | He was tall and thin, with short brown hair. | او قد بلند و لاغر بود، با موهای کوتاه قهوه ای. |
او به نظر من کاملاً عاقل است. | He seems perfectly sane to me. | عاقل | Sane | Insane | مجنون | The whole idea sounds absolutely insane to me. | کل این ایده برای من کاملاً دیوانه کننده به نظر می رسد. |
خدمات قطار خیلی خوب نیست. | The train service is not very good. | خوب | Good | Bad | بد | I have some bad news for you. | یه خبر بد برات دارم |
لب هایش به لبخندی کج تبدیل شد. | His lips curled into a crooked smile. | کج | Crooked | Straight | راست - صاف | She was looking straight at me. | او مستقیم به من نگاه می کرد. |
دریاچه کاملا کم عمق است. | The lake is quite shallow. | کم عمق | Shallow | Deep | عمیق | The castle is on an island surrounded by a deep lake. | این قلعه در جزیره ای است که توسط یک دریاچه عمیق احاطه شده است. |
آشپزخانه سبک و جادار بود. | The kitchen was light and spacious. | سبک | Light | Dark | تاریک | The church was dark and quiet. | کلیسا تاریک و ساکت بود. |
او یک معلم سخت کوش است. | She is a hard-working teacher. | سخت کوش | Hard-working | Lazy | تنبل | He felt too lazy to get out of bed. | احساس تنبلی برای بلند شدن از رختخواب داشت. |
خیلی ترسو بود چون این حقیقت را نمی گفت. | He was very cowardly because he did not tell that truth. | بزدل | Cowardly | Brave | شجاع | It was brave of you to speak in front of all those people. | این شجاعت شما بود که جلوی همه آن مردم صحبت کردید. |
بنزین روز به روز گران می شود. | Petrol is becoming more and more expensive. | گران | Expensive | Cheap | ارزان | Property is cheaper in Spain than here. | املاک در اسپانیا ارزان تر از اینجا است. |
به بچه ها گفت نزدیک کانال نروند. | She told the children not to go near the canal. | نزدیک | Near | Distant | دور | Stars are distant from our galaxy. | ستاره ها از کهکشان ما دور هستند. |
بنابراین طبق تاریخ از کهنترین زمانها پیدا شده است و تا روزگار ما نیز همینطور است. | So according to history it has been found from the most ancient times, and so it is to our own day. | کهن | Ancient | Modern | نوین | They are the youngest children in modern times to face murder charges. | آنها کوچکترین کودکان در دوران مدرن هستند که با اتهام قتل روبرو هستند. |
اینجا بوی بدی می آید | There’s an awful smell in here | خیلی بد و ناخوشایند | Awful | Delicious | خوشمزه - لذیذ | The pear is a delicious fruit and I like it very much. | گلابی یک میوه خوشمزه است و من آن را بسیار دوست دارم. |
این یک جاده باریک طولانی است. | This is a long narrow road. | محدود، تنگ | Narrow | Wide | وسیع | The boat was nearly as wide as the canal. | عرض قایق تقریباً به اندازه کانال بود. |
او فردی محجوب و کم حرف است | He’s a reserved, taciturn person | کم حرف | Taciturn | Talkative | پرحرف | He’s a talkative guy, and I struck up a conversation with him. | او مردی پرحرف است و من با او صحبت کردم. |
ماریا امروز نمی تواند بیاید شود زیرا بیمار است. | Maria can’t come in today because she’s sick. | مریض | Sick | Healthy | سالم | I’ve always been perfectly healthy until now. | تا الان همیشه کاملا سالم بودم. |
در کارش خیلی بی دقت بود | He was very careless in his work | بی توجه | Careless | Careful | مراقب | Could you be more careful in future? | آیا می توانید در آینده بیشتر مراقب باشید؟ |
بانکداران محتاطانه نسبت به آینده اقتصادی کشور خوشبین هستند. | Bankers are cautiously optimistic about the country’s economic future. | خوشبین | Optimistic | Pessimistic | بدبین | He remains deeply pessimistic about the peace process. | او عمیقاً نسبت به روند صلح بدبین است. |
مکان به قدری نامرتب است، من فرصتی برای پاکسازی ندارم. | The place is so messy, I haven’t had time to clear up. | بی نظم | Messy | Tidy | مرتب | His clothes were always tidy and clean. | لباسش همیشه مرتب و تمیز بود. |
ما از عدم دست یابی به نتیجه بی صبر شده ایم. | We are growing impatient with the lack of results. | بی صبر | Impatient | Patient | صبور | You’ll just have to be patient and wait till I’m off the phone. | شما فقط باید صبور باشید و صبر کنید تا من تلفن را قطع کنم. |
او واقعاً با من غیر دوستانه بود. | She was really unfriendly to me. | غیر دوستانه | Unfriendly | Friendly | دوستانه | She has such a kind, friendly personality | او چنین شخصیت مهربان و دوستانه ای دارد |
در کدوهای خشک، چای داغی که از برگ های آسیاب شده چیزی بوردو به نام سرخس لبو درست می شد، سرو می کردند. | In dry gourds, they were served a hot tea made from the ground leaves of something Bordeaux called the lip fern. | داغ | Hot | Cold | سرد | Let’s get in out of this cold wind. | از دست این باد سرد به خانه پناه ببریم |
او صادق است. | He is honest. | صادق | Honest | Dishonest | متقلب | The dishonest manager was cashiered at last. | مدیر بی شرف بالاخره اخراج شد. |
از اینکه تو را ناراضی ببینم متنفرم | I hate to see you unhappy. | ناراضی | Unhappy | Happy | خوشحال | He alone is happy who commands his passions. | تنها او خوشبخت است که به هوس های خود فرمان می دهد. |
او بسیار سخاوتمند است - او اغلب برای دیگران چیزهایی می خرد. | He is very generous — he often buys things for other people. | سخاوتمند | Generous | Selfish | خود خواه | I call his behaviour mean and selfish. | من رفتار او را پست و خودخواهانه می نامم. |
بیشتر بخوانید:
پرکاربردترین مترادف ها در زبان انگلیسی
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید