مشاغل به زبان انگلیسی
هنگامی که زبان آموزان یادگیری زبان انگلیسی را آغاز می کنند فارغ از سطح باید برخی از شغل و حرفه ها را نیز به زبان انگلیسی آموزش ببینند تا بتوانند جملات مرتبط را بسازند. از آنجایی که این مشاغل جایگاه ویژه ای در بین زبان آموزان دارند در این بخش ما در انگلیش کلینیک تلاش کردیم مشاغل اصلی را که دیکشنری وبستر برای زبان آموزان معرفی کرده همراه با مثال در یک جدول آماده کرده و در اختیار شما زبان آموزان محترم قرار دهیم. امید است زبان آموزان با مطالعه این مشاغل قادر باشند جملات و مکالمه های معنی داری بسازند. در انتها نیز برای شما عزیزان یک مکالمه را به عنوان نمونه ای از یک مصاحبه کاری آورده ایم تا نسبت به جو و شرایط مصاحبه های کاری در زبان انگلیسی بیشتر آشنا شوید.
ترجمه فارسی | مثال انگلیسی | معنی فارسی | شغل انگلیسی |
شرکت فرانکل و کوهن یک حسابدار دارد اما منشی ندارد. | Frankel & Cohen has an accountant but no secretary. | حسابدار | accountant |
بازیگران اصلی، تهیه کنندگان و سینماگران ما کجا هستند؟ | Where are our leading actors, our producers, our cinematographers? | بازیگر | actor |
این بازیگر تجربه دست اولی در مورد تلفات بیماری داشته است. | The actress has had firsthand experience with illness's toll. | بازیگر زن | actress |
کنترل کنندگان ارشد ترافیک هوایی معادل 766 دلار در ماه درآمد دارند. | Senior air traffic controllers earn the equivalent of dollars 766 per month. | کنترل کننده ی ترافیک هوایی | air traffic controller |
ایوانز یک گرافیست است و وانگ به عنوان یک معمار آموزش دیده است. | Evans is a graphic artist and Wong trained as an architect. | معمار | architect |
هر دو هنرمند نسبت به اشتیاق خود به سایت نلسون ابراز علاقه کردند. | Both artists were effusive in their enthusiasm for the Nelson site. | هنرمند | artist |
بلر زمانی که کلینتون در سال 1976 برای دادستانی کل کشور نامزد شد، پول جمع آوری کرد. | Blair raised money when Clinton ran for attorney general in 1976. | وکیل | attorney |
یک بانکدار خارجی مستقر در مادرید آن را کمی متفاوت بیان کرد. | A foreign banker based in Madrid put it a little differently. | بانکدار | banker |
ساقی خوش صحبت در تلویزیون بود و با جلدهای کاغذی پولکی نقل قول می کرد. | The chatty bartender was on TV and quoted in pulpy paperbacks. | متصدی بار | bartender |
آرایشگران محلی با 10 دلار پیچ و مهره را در سر شما می تراشند. | Local barbers will shave bolts into your head for $ 10. | سلمانی | barber |
فرناندز گفت و اعلام کرد که حسابداران کلیسا حسابرسی را انجام خواهند داد. | Fernandez said, announcing that church bookkeepers will conduct an audit. | حسابدار | bookkeeper |
سازندگان معمولاً روی یک تجارت اصلی تمرکز می کنند که کارها را می سازد. | The builders usually focus on a core business that makes things. | سازنده | builder |
وی در مدت 15 ماه 115 ملاقات با بازرگانان داشته است. | In 15 months, he has had 115 meetings with businessmen. | تاجر | businessman |
تاجر بورلی هیلز سخنگوی فیلم کلاسیک ترنر است. | The Beverly Hills businesswoman is a spokeswoman for Turner Classic Movies. | زن تاجر | businesswoman |
من سعی خواهم کرد از بسکتبال برای تبدیل شدن به یک تاجر موفق استفاده کنم. | I will try to use basketball to become a successful businessperson. | تاجر | businessperson |
چاپمن و بوچر عوارض جانبی مشابهی را در بیماران خود گزارش می دهند. | Chapman and Butcher report the same side effects in their patients. | قصاب | butcher |
نجار در کارگاهش چکش می زد | The carpenter was hammering in his workshop | نجار | carpenter |
صندوقدار که در خط من مشغول ثبت نام است، ماریو نام دارد. | The cashier working the register in my lane is named Mario. | صندوقدار | cashier |
سرآشپزهای ایالات متحده به طور فزاینده ای این مواد را قرض می گیرند | Increasingly, chefs from the United States are borrowing these ingredients | سرآشپز | chef |
گمانه زنی ها مبنی بر احتمال مربیگری او در تیم ملی ژاپن وجود دارد. | There is speculation that he may coach the Japanese national team. | مربی ورزشی | coach |
فرانتز، یک متخصص بهداشت دندان، می گوید: «من بیشتر احساس می کنم فرزند خدا هستم. | "I feel more like God's child, " says Frantz, a dental hygienist. | بهداشت دهان و دندان | dental hygienist |
اتفاقاً پدر و مادرش دوست داشتند که او دندانپزشک شود. | His parents, incidentally, wanted him to be a dentist. | دندانپزشک | dentist |
در آن رده، طراح مارک جیکوبز رقابت نکرد. | In that category, designer Marc Jacobs didn't compete. | طراح | designer |
توسعه دهندگان و سرمایه گذاران باید به رشد چندفرهنگی در سراسر کشور توجه داشته باشند. | Developers and investors should note the growing multiculturalism across the country. | توسعه دهنده | developer |
متخصصان تغذیه نوشیدن 8 اونس در ساعت پرواز را پیشنهاد می کنند. | Dieticians suggest drinking 8 ounces per hour of flight-time. | متخصص تغذیه | dietician |
هر هفته میتوانستیم سلبریتیهای باردار مختلفی را ببینیم که به پزشکان خود مراجعه میکنند. | Each week we could see various pregnant celebrities visiting their doctors. | دکتر | doctor |
اقتصاددانان این منطقه را برای برنامه های نوسازی مکزیک حیاتی می دانند. | Economists consider the region vital to Mexico's modernization plans. | اقتصاددان | economist |
به احتمال زیاد، سردبیر در عملیات شرکت کرده است. | More likely than not, the editor participated in the operation. | ویرایشگر | editor |
اگر از رتبه بندی مطمئن نیستید، با یک برقکار مشورت کنید. | If not sure of the rating, check with an electrician. | تکنسین برق | electrician |
باب شرودر، مهندس نرم افزار بازنشسته بوئینگ، پاسخ داد. | Bob Schroder, a retired software engineer at Boeing, responded. | مهندس | engineer |
اما به نظر می رسد که او یک کشاورز شهری نیز بوده است. | But it appears he may also have been an urban farmer. | مزرعه دار | farmer |
اما فیلمساز کوچک ایتالیایی نمی توانست بیشتر از این خوشحال باشد. | But the diminutive Italian filmmaker couldn't be more delighted. | فیلمساز | filmmaker |
در میان مشتریان آن صاحبان کشتی، شرکت های هواپیماسازی و ماهیگیران هستند. | Among its clients are ship owners, aircraft companies and fishermen. | ماهیگیر | fisherman |
ما از کمک مهمانداران هواپیما و ماشین آلات استقبال می کنیم، | We would welcome help from the flight attendants and the machinists, | مهماندار هواپیما | flight attendant |
جواهرساز مدیر کل ایستگاه رادیویی نیز شد. | The jeweler became a radio-station general manager as well. | جواهر فروش | jeweler |
میدانم که چقدر در مقابل داوران شانس دارم. | I understand how much chance I have in front of judges. | قضاوت کنید | judge |
وکلای جنایی می گویند علاوه بر این، او یک بازیکن تیم است. | Further, he is a team player, criminal lawyers say. | وکیل | lawyer |
همراه او (و اکنون نامزدش) مکانیک موتور سیکلت بود. | His companion ( and now fiancee ) was the motorcycle mechanic. | مکانیک | mechanic |
در میان همه آنها، نوازندگان بیش از 30 آهنگ اصلی نوشتند. | Among them all, the musicians wrote over 30 original songs. | نوازنده | musician |
متخصص تغذیه ما در مورد رژیم غذایی صحبت می کند تا شما را لاغر و لاغر کند. | Our nutritionist talks about diet to get you cut and lean. | متخصص تغذیه | nutritionist |
مانتهی یک پرستار در ناحیه مدرسه کاس-میدوی است. | Manthei is a nurse for the Cass-Midway School District. | پرستار | nurse |
او رنوار را با بیناییبینی مقایسه کرد که عینک جدیدی به ما میدهد. | He compared Renoir to an optician who gives us new glasses. | عینک فروشی | optician |
هیچ نقاشی در نمایش های ورشو یا برلین حضور ندارد. | No painters are in the shows in either Warsaw or Berlin. | نقاش | painter |
از داروساز خود بخواهید که در مورد قرص های بدون نسخه تجویز کند. | Ask your pharmacist for a recommendation for non-prescription tablets. | داروساز | pharmacist |
برخی از عکاسان متقاعد نشده اند که از منافع آنها محافظت شود. | Some photographers are not convinced that their interests will be protected. | عکاس | photographer |
هادلستون در یک رشته بیوشیمی درس می خواند که می خواهد پزشک شود. | Huddleston is a biochemistry major who wants to be a physician. | پزشک | physician |
دستیاران پزشک ارائه دهندگان مراقبت های بهداشتی عالی هستند | Physician assistants are great healthcare providers | دستیار پزشک | physician's assistant |
خلبان ما (سرتوان رنی فوتهام) اهل شیکاگو بود. | Our pilot ( Lt . Rennie Foutham ) was from Chicago, | خلبان | pilot |
او معلم است، او لوله کش است. | She's a teacher, he's a plumber. | لوله کش | plumber |
خانم . وینگارتن افسران پلیس را که در خیابان راه می رفتند تماشا کرد. | Ms . Weingarten watched the police officers walking down the street. | افسر پلیس | police officer |
والدینی که برای مدارس بهتر ناامید هستند از سیاستمداران خواسته شده است. | Politicians have been urged on by parents desperate for better schools. | سیاستمدار | politician |
پروفسور هر چیزی را بخواهید و مال شماست. | Ask for anything, professor, and it's yours. | استاد | professor |
حالا فرض کنید شما یک برنامه نویس تلویزیون هستید. | Now let's say you're a TV programmer. | برنامه نویس | programmer |
پس از شیفت کاری، ویلیامز و دیگر آتش نشانان با روانشناسان صحبت کردند. | After his shift, Williams and other firefighters talked to psychologists. | روانشناس | psychologist |
اما مسئول پذیرش فقط یک شماره صندوق پست به او می دهد. | But the receptionist only give him a post office box number. | مسئول پذیرش | receptionist |
او هنوز یک فروشنده است و می تواند با شرایط ارتباط برقرار کند. | He is still a salesman and can relate to the situation. | فروشنده | salesman |
اگر فروشنده به شما فشار آورده است قرارداد امضا نکنید. | Do not sign a contract if a salesperson has pressured you. | فروشنده | salesperson |
با نفس نفس زدن به سمت یک فروشنده رفت. | Out of breath, she panted her way to a saleswoman. | فروشنده خانم | saleswoman |
وزیر کشور بالاترین مقام مجری قانون در هند است. | The home secretary is the top law enforcement official in India. | دبیر، منشی | secretary |
ویتنی هیوستون خواننده با گروهی متشکل از صدها خواننده برای کودک اجرا کرد. | Singer Whitney Houston performed with a cast of hundreds of children. | خواننده | singer |
بالاخره آنقدر دردناک بود که پیش جراح رفتم. | Finally, it was so painful I went to a surgeon. | جراح | surgeon |
به عنوان یک معلم، شما از فرصت ها برای تدریس با مثال استفاده می کنید. | As a teacher, you seize opportunities to teach by example. | معلم | teacher |
درمانگر اول را رها نکنید. | Don't give up on the first therapist. | درمانگر | therapist |
آیا هیچ مترجم پرتغالی برای ترجمه روماریو یا ببتو وجود نداشت؟ | Were there no Portugese translators to interpret for Romario or Bebeto? | مترجم | translator |
و وقتی کسی می میرد، نعشکش از نیوجرسی می آمد. | And when anyone died, the undertaker came from New Jersey. | نعش کش | undertaker |
دامپزشکان هشدار می دهند که صاحبان آن هرگز سعی نکنند تارتار را خودشان بتراشند. | Veterinarians warn that owners should never try to scrape tartar themselves. | دامپزشک | veterinarian |
فیلمبردار دیوید بودزینسکی و عکاس جیسون شلسبرگ فیلمبرداری شد. | It was filmed by videographer David Budzinski and photographer Jason Schlosberg. | فیلمبردار | videographer |
بسیاری از پیشخدمت ها هرگز به خود زحمت اضافه کردن آب به سطل یخ را نمی دهند. | Many waiters never bother to add water to an ice bucket. | پیشخدمت | waiter |
اشتیاق دی هریس به پیشخدمت ها از یک انحراف نسلی رنج می برد. | Dee Harris'passion about waitresses suffers from a generational warp. | پیشخدمت | waitress |
دن دیویدسون، نویسنده سرمقاله اتحادیه آلبانی تایمز است. | Dan Davidson is chief editorial writer for the Albany Times Union. | نویسنده | writer |
نمونه مکالمه ای از حضور در یک مصاحبه شغلی
Interviewer: Welcome to ABC Controls, David. I am Tom
مصاحبه کننده: به ABC Controls خوش آمدید، دیوید. من تام هستم.
Interviewee: Hello, it's nice to meet you
مصاحبه شونده: سلام، از آشنایی با شما خوشحالم.
Interviewer: Nice to meet you too, how are you doing today
مصاحبه کننده: از آشنایی با شما هم خوشحالم، امروز چطور هستید؟
Interviewee: I am doing well, and yourself
مصاحبه شونده: من حالم خوبه شما چطور؟
Interviewer: Great, thanks. I hope we didn't keep you waiting for long
مصاحبه کننده: عالی، ممنون. امیدوارم مدت زیادی منتظرت نگذاشته باشیم؟
Interviewee: No, I had the chance to talk to one of your engineers while waiting
مصاحبه شونده: نه، من این فرصت را داشتم که در حین انتظار با یکی از مهندسان شما صحبت کنم.
Interviewer: That's good. David, shall we start
مصاحبه کننده: خیلی خوبه. دیوید، شروع کنیم؟
Interviewee: Yeah, sure
مصاحبه شونده: بله، حتما.
Interviewer: First of all, let me introduce myself. I am the manager of our engineering department here and we have an open position, so we have been interviewing applicants to fill the position as quickly as possible
مصاحبه کننده: اول از همه اجازه بدهید خودم را معرفی کنم. من مدیر بخش مهندسی ما در اینجا هستم و یک موقعیت آزاد داریم، بنابراین با متقاضیان مصاحبه می کنیم تا در سریع ترین زمان ممکن این موقعیت را پر کنیم.
Interviewee: Yes sir, I read about the position on your website, and I think I am a good fit
مصاحبه شونده: بله قربان، من در مورد موقعیت در وب سایت شما مطالعه کردم و فکر می کنم مناسب هستم.
Interviewer: We currently have several ongoing projects and the team is working hard. We are hoping to keep busy for a long time
مصاحبه کننده: ما در حال حاضر چندین پروژه در حال انجام داریم و تیم سخت کار می کند. امیدواریم برای مدت طولانی مشغول باشیم.
Interviewee: What are the essential qualifications required for the position
مصاحبه شونده: شرایط لازم برای این موقعیت چیست؟
Interviewer: This is an entry-level engineering position, we do provide a lot of training here. But we do require that you have at least a bachelors degree in computer engineering. Previous experience in the field is a plus
مصاحبه کننده: این یک موقعیت مهندسی سطح ابتدایی است ، ما در اینجا آموزش های زیادی ارائه می دهیم. اما ما نیاز داریم که حداقل مدرک لیسانس در مهندسی کامپیوتر داشته باشید. تجربه قبلی در این زمینه امتیاز محسوب می شود.
Interviewee: What kind of experience would you count as a work in the field?
مصاحبه شونده: چه نوع تجربه ای را به عنوان یک کار در این زمینه به حساب می آورید؟
Interviewer: Even though we provide training, it would be great if you had some hands-on programming experience, knowledge of database systems or skills on developing applications
مصاحبه کننده: با وجود اینکه ما آموزش ارائه می دهیم، اگر تجربه برنامه نویسی عملی ، دانش سیستم های پایگاه داده یا مهارت هایی در توسعه برنامه ها داشته باشید ، عالی خواهد بود.
Interviewee: My final school project was actually developing a mobile application, so I am fairly competent in developing mobile and web applications
مصاحبه شونده: پروژه آخر مدرسه من در واقع توسعه یک برنامه تلفن همراه بود ، بنابراین من در توسعه برنامه های موبایل و وب کاملاً توانمند هستم.
Interviewer: That's good to hear, which school did you graduate from
مصاحبه کننده: این خوب است که می شنوم، از کدام مدرسه فارغ التحصیل شده اید؟
Interviewee: I was a student at DEF University, and I graduated with a bachelor degree in computer science. I worked as a computer lab tutor in school for about 2 years. Guiding students through their projects helped me get experience in several programming languages
مصاحبه شونده: من دانشجوی دانشگاه DEF بودم و با مدرک لیسانس در رشته کامپیوتر فارغ التحصیل شدم. من حدود 2 سال به عنوان معلم آزمایشگاه کامپیوتر در مدرسه کار کردم. راهنمایی دانش آموزان در پروژه هایشان به من کمک کرد تا در چندین زبان برنامه نویسی تجربه کسب کنم.
Interviewer: What are you looking for in a job
مصاحبه کننده: در یک شغل به دنبال چه هستید؟
Interviewee: The job should definitely help me grow in my career. I will be happy to learn and grow as I work in a passionate company like yours
مصاحبه شونده: قطعاً شغل باید به من در رشد شغلی کمک کند. خوشحال خواهم شد که یاد بگیرم و رشد کنم زیرا در یک شرکت پرشور مانند شما کار می کنم.
Interviewer: You are right. There is plenty of room for advancement in our company. What are your strengths? Why should I hire you
مصاحبه کننده: حق با شماست. فضای زیادی برای پیشرفت در شرکت ما وجود دارد. نقاط قوت شما چیست؟ چرا من باید تو رو استخدام کنم؟
Interviewee: I am a diligent person and a fast learner. I am very eager to learn. My friends also find me very easy to work with
مصاحبه شونده: من فردی کوشا هستم و سریع یاد می گیرم. من خیلی مشتاق یادگیری هستم. دوستانم هم کار کردن با من را بسیار آسان می دانند.
Interviewer: Very well. Now, do you mind working overtime
مصاحبه کننده: خیلی خوب. حالا، آیا مشکلی برای اضافه کاری ندارید؟
Interviewee: No, I do not
مصاحبه شونده: نه، ندارم.
Interviewer: Because, sometimes we get overwhelmed with heavy workload
مصاحبه کننده: چون، گاهی اوقات ما با حجم کار سنگین غرق می شویم.
Interviewee: I understand that's the nature of the job. When I was going to school, I took quite a few courses each semester while working at least twenty hours every week. And, I handled that situation very well
مصاحبه شونده: می فهمم که این ماهیت کار است. وقتی به مدرسه می رفتم، در هر ترم چند درس می خواندم در حالی که حداقل بیست ساعت در هفته کار می کردم. و من خیلی خوب با آن موقعیت کنار آمدم.
Interviewer: Do you have any questions for me
مصاحبه کننده: آیا از من سوالی دارید؟
Interviewee: No, I think I have a pretty good understanding of the requirements. I believe that I can handle it with ease, and the fact that you provide all the training sounds excellent. I hope to have the opportunity to work for you
مصاحبه شونده: نه، فکر می کنم درک خوبی از الزامات دارم. من معتقدم که می توانم به راحتی با آن کنار بیایم و این واقعیت که شما همه آموزش ها را ارائه می دهید عالی به نظر می رسد. امیدوارم این فرصت را داشته باشم که برای شما کار کنم.
Interviewer: David, It is nice to meet you. I can tell that you are a good candidate. Expect to hear from us within a week or so about the job
مصاحبه کننده: دیوید، از آشنایی با شما خوشحالم. می توانم بگویم کاندیدای خوبی هستید. انتظار داشته باشید ظرف یک هفته یا بیشتر در مورد این کار از ما بشنوید.
.Interviewee: Nice meeting you too. Thank you for your time
مصاحبه شونده: از آشنایی با شما هم خوشحالم. ممنون بخاطر وقتی که گذاشتید.
.Interviewer: Thank you for coming
مصاحبه کننده: از حضور شما متشکرم.
مطالب پیشنهادی
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید