داستان کوتاه انگلیسی در مورد مدرسه با ترجمه
داستان کوتاه انگلیسی در مورد مدرسه
یکی از اولین موضوعاتی که در دوره های جامع زبان انگلیسی از شما خواسته می شود که در مورد آن چیزی بنویسید، مدرسه و خاطرات شما در آن باره است. بسیاری از افرادی که در حال یادگیری زبان انگلیسی هستند، این موضوع را چالش بر انگیز تلقی می کنند و در نوشتن متن مد نظر با مشکلات زیادی روبرو می شوند. در همین راستا است که ما در کلینیک تخصصی رفیعی، قصد داریم همراه با شما نگاهی به این موضوع انداخته و بخش های مختلفی را برای نگارش آموزش دهیم.
متن انگلیسی در مورد اولین روز مدرسه
بدون شک یکی از خاطره انگیزترین روزهایی که ما در مدرسه سپری کرده ایم، روز اول است که هیچ یک از ما آن روز را فراموش نمی کند. به همین سبب، نوشتن در مورد این روز می تواند موضوع بسیار خوبی برای تمرین نگارش باشد. اکنون متنی را همراه با ترجمه آماده کرده ایم که می تواند به عنوان یک مثال در اختیار شما قرار بگیرد.
As the sun rose on that crisp early morning, the air was filled with a unique sense of excitement and a hint of trepidation. It was the first day of school, a day that had been circled on the calendar for weeks, and now it had finally arrived. The alarm clock seemed to ring louder than usual, jolting me out of my summer slumber.
با طلوع خورشید در آن صبح زود، هوا مملو از حسی منحصر به فرد از هیجان و نشانه ای از ترس بود. روز اول مدرسه بود، روزی که هفته ها در تقویم حلقه زده بود و حالا بالاخره فرا رسیده بود. به نظر می رسید که صدای زنگ ساعت، بلندتر از حد معمول است و مرا از خواب تابستانی بیدار می کند.
I stumbled out of bed, my heart racing with a mixture of eagerness and anxiety. Dressed in my new school uniform, I glanced in the mirror, adjusting my tie and making sure my backpack was packed with fresh notebooks, pencils, and all the supplies I might need. My parents, equally excited and perhaps a little nostalgic, wished me well as I headed out the door.
از رختخواب بلند شدم، قلبم از اشتیاق و اضطراب می تپید. با پوشیدن لباس جدید مدرسه ، نگاهی به آینه انداختم، کراواتم را مرتب کردم و مطمئن شدم که کوله پشتی ام با دفترچه های تازه، مداد، و همه وسایلی که ممکن است به آن نیاز داشته باشم، پر شده باشد. پدر و مادرم، به همان اندازه هیجان زده و شاید کمی نوستالژیک بودند، در حالی که از در بیرون می رفتم برایم آرزوی سلامتی کردند.
Walking towards the school, I couldn't help but feel a sense of wonder. The streets were buzzing with other students, all dressed in their back-to-school attire, their backpacks slung over their shoulders. Some were chatting animatedly with friends they hadn't seen all summer, while others, like me, were quieter, lost in thought about what the day would bring.
وقتی به سمت مدرسه می رفتم، احساس تعجب نمی کردم. خیابانها پر از دانشآموزان دیگر بود، همه لباسهای دوران مدرسه به تن داشتند و کولههایشان را روی شانههایشان آویزان کرده بودند. برخی با دوستانی که در طول تابستان ندیده بودند، گپ می زدند، در حالی که برخی دیگر مانند من، ساکت تر بودند و در این فکر بودند که آن روز چه خواهد شد.
As the school came into view, a mixture of emotions washed over me. The imposing building stood tall and proud, its doors beckoning us to enter a world of learning and discovery. The scent of freshly polished floors and the faint echoes of laughter from the schoolyard filled the air. I took a deep breath, summoning the courage to step inside.
با دیده شدن مدرسه، آمیزه ای از احساسات مرا فرا گرفت. این ساختمان، باشکوه و سربلند ایستاده بود و درهای آن به ما اشاره میکرد که وارد دنیای یادگیری و کشفیات شویم. عطر کفهای تازه صیقلی شده و پژواک خندههای ضعیف از حیاط مدرسه، فضا را پر کرده بود. نفس عمیقی کشیدم و با شجاعت پایم را داخل آن گذاشتم.
Inside the school, the halls echoed with the excited chatter of students and the hurried footsteps of teachers and staff. There was a palpable sense of energy and anticipation. Finding my way to my classroom, I nervously entered and took my seat. The teacher, with a warm smile, began the process of getting to know us, and the day's lessons began.
در داخل مدرسه، سالن ها با پچ پچ پر شور دانش آموزان و قدم های شتابزده معلمان و کارکنان طنین انداز بود. حس قابل لمسی از انرژی و انتظار وجود داشت. با پیدا کردن راه به سمت کلاس، با حالت عصبی وارد شدم و روی صندلی نشستم. معلم با لبخندی گرم، مراحل آشنایی با ما را آغاز کرد و دروس آن روز شروع شد.
The first day of school is a blend of emotions — excitement, anxiety, curiosity, and hope. It's the start of a new adventure, a chance to make new friends, and an opportunity to learn and grow. As the day unfolded, my nervousness began to fade, replaced by a growing sense of belonging. The first day of school may be filled with uncertainty, but it's also the beginning of countless possibilities and a journey that will shape our future.
اولین روز مدرسه، آمیخته ای از احساسات مانند هیجان، اضطراب، کنجکاوی و امید است. این شروع یک ماجراجویی جدید و فرصتی برای پیدا کردن دوستان تازه و یادگیری و رشد است. با سپری کردن ساعاتی از روز، عصبیت من کم کم محو می شد و جای خود را به احساس تعلق فزاینده می داد. اولین روز مدرسه ممکن است مملو از عدم اطمینان باشد، اما آغازی برای احتمالات بیشمار و سفری است که آینده ما را شکل خواهد داد.
مکالمه انگلیسی در مورد مدرسه
نوشتن متن به تنهایی کمک زیادی به یادگیری زبان انگلیسی نمی کند، شما در کنار این روش باید نحوه مکالمه با افراد را نیز آموزش ببینید. به همین دلیل است که در این بخش قصد داریم برای شما یک نمونه از مکالمه زبان انگلیسی که در مورد مدرسه می باشد را آماده کرده و کمک کنیم درک بهتری از این موضوع داشته باشید.
Sarah: Hey, Alex! How was your summer break?
سارا: هی الکس! تعطیلات تابستانیت چطور بود؟
Alex: Hi, Sarah! It was great, thanks for asking. I went camping with my family and did a lot of swimming. How about you?
الکس: سلام سارا! عالی بود ممنون که پرسیدی. من با خانواده ام کمپینگ رفتم و زیاد شنا کردم. تو چطور؟
Sarah: Nice! I spent most of my time at the beach. But now that school's starting, I'm feeling a bit nervous.
سارا: خوبه! بیشتر وقتم را تو ساحل گذراندم. ولی حالا که مدرسه شروع شده، کمی عصبی هستم.
Alex: Yeah, me too. Starting high school is a big change. Have you seen our class schedule yet?
الکس: آره منم همینطور. شروع دبیرستان یک تغییر بزرگ است. تا به حال برنامه کلاسی ما را دیده اید؟
Sarah: Yeah, I did. I have math and science first thing in the morning, not exactly my favorite subjects.
سارا: آره، دیدم. من اول صبح ریاضی و علوم دارم، که دقیقاً دروس مورد علاقه من نیستند.
Alex: I've got English and history early on. At least, I like those classes. Who's your homeroom teacher?
الکس: ابتدا زبان انگلیسی و تاریخ دارم. حداقل، آن کلاس ها را دوست دارم. معلم سر خانه شما کی هست؟
Sarah: Mrs. Johnson. How about you?
سارا: خانم جانسون. تو چطور؟
Alex: I'm in Mr. Davis's class. I've heard he's pretty cool.
الکس: من در کلاس آقای دیویس هستم. من شنیده ام که او خیلی باحال است.
Sarah: Lucky you! Well, here's to a new school year. Let's make the best of it!
سارا: خوش شانسی! خب، به سال تحصیلی جدید رسیدیم. بیا از آن بهترین استفاده را ببریم!
Alex: Absolutely, Sarah. Let's make it a great year!
الکس: قطعا سارا. بیا آن را به یک سال عالی تبدیل کنیم!
انشا در مورد مدرسه به انگلیسی
حالا که ایده مناسبی را در مورد نوشتن متن در باره مدرسه بدست آوردید، زمان آن فرا رسیده است که متنی را در سطح متوسط بنویسید. برای اینکه بتوانید این کار را بهتر انجام دهید، پیش رو یک نمونه را برای شما آماده کرده ایم.
School is more than just a place of education; it is a transformative journey that shapes our lives. It is where we embark on a voyage of discovery, nurturing not only our minds but also our characters. The significance of school extends far beyond the classroom walls, and its impact lingers throughout our lives.
مدرسه چیزی بیش از یک مکان آموزشی است. این یک سفر متحول کننده ای است که زندگی ما را شکل می دهد. جایی است که سفری اکتشافی را آغاز می کنیم و نه تنها ذهن ، بلکه شخصیت خود را نیز پرورش می دهیم. اهمیت مدرسه بسیار فراتر از دیوارهای کلاس است و تأثیر آن در سراسر زندگی ما باقی می ماند.
First and foremost, school is a fountain of knowledge. It equips us with the tools to decipher the complexities of the world. Subjects like mathematics, science, literature, and history open windows into the past, present, and future. They stimulate our curiosity, encouraging us to ask questions, seek answers, and think critically. The knowledge gained in school forms the foundation upon which we build our understanding of the world and our place in it.
اول و مهمتر از همه، مدرسه منبع دانش است. ما را با ابزارهایی برای رمزگشایی از پیچیدگی های جهان مجهز می کند. موضوعاتی مانند ریاضیات، علوم، ادبیات و تاریخ دریچه هایی را به گذشته، حال و آینده باز می کنند. آنها کنجکاوی ما را بر می انگیزند، ما را تشویق می کنند که سؤال بپرسیم، به دنبال پاسخ باشیم و انتقادی فکر کنیم. دانشی که در مدرسه به دست میآید، پایهای را تشکیل میدهد که بر اساس آن درک خود از جهان و جایگاه خود را در آن میسازیم.
Yet, school offers more than just academic growth. It is a crucible of personal development. Here, we learn to interact with others, forging friendships and navigating the intricacies of human relationships. We develop crucial life skills, such as communication, problem-solving, and time management. School teaches us resilience in the face of challenges and the value of perseverance.
با این حال، مدرسه چیزی بیش از رشد تحصیلی را ارائه می دهد. این یک بوته توسعه شخصی است. در اینجا، یاد می گیریم که با دیگران تعامل کنیم، دوستی برقرار کنیم و با پیچیدگی های روابط انسانی آشنا شویم. ما مهارت های حیاتی مانند ارتباط، حل مشکلات و مدیریت زمان را یاد می گیریم. مدرسه به ما تحمل در برابر چالش ها و ارزش پشتکار را می آموزد.
Moreover, school is a place where we discover our passions and talents. Through exposure to a variety of subjects and extracurricular activities, we unearth our interests and strengths. Whether it's music, sports, art, or science, school provides a platform for us to explore and cultivate our unique abilities.
علاوه بر این، مدرسه مکانی است که در آن علایق و استعدادهای خود را کشف می کنیم. از طریق قرار گرفتن در معرض موضوعات مختلف و فعالیت های فوق برنامه، علایق و نقاط قوت خود را پیدا می کنیم. در مورد موسیقی، ورزش، هنر یا علم، مدرسه بستری را برای ما فراهم می کند تا توانایی های منحصر به فرد خود را کشف و پرورش دهیم.
Beyond the personal sphere, school also fosters a sense of community and societal responsibility. It instills in us values like empathy, tolerance, and respect for diversity. It encourages us to engage with important social issues, shaping us into informed and responsible citizens. School teaches us that our actions have consequences, not just for ourselves but for the broader community.
فراتر از حوزه شخصی، مدرسه همچنین احساس مسئولیتهای اجتماعی را تقویت می کند. ارزش هایی مانند همدلی، بردباری و احترام به گوناگونی انسان را در ما القا می کند. ما را تشویق می کند تا با مسائل مهم اجتماعی روبرو شویم و خود را به شهروندی آگاه و مسئول تبدیل کنیم. مدرسه به ما می آموزد که اعمال ما نه فقط برای خودمان، بلکه برای جامعه گسترده تر، پیامدی دارد.
مطالب مرتبط پیشنهادی:
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید