بهترین شعرهای انگلیسی از شاعران معروف با ترجمه فارسی
امروز سالگرد انتشار شعر بی نظیر رابرت فراست " ایستادن کنار جنگل در شامگاهی برفی" است، تحت تاثیر همین مسئله ما در کلینیک تخصصی رفیعی بر آن شدیم برای شما عزیزان همراه تعدادی از بهترین اشعار منتخب ادبیات انگلیسی را همراه با ترجمه در اختیار شما قرار داده و شما را نسبت به اشعار این زبان بیشتر آشنا کنیم. بدون شک اولین شعر انتخابی ما یکی از اشعار فوق العاده زیبای رابرت فراست است که همیشه باعث شده به عنوان یک منتقد به وجد بیایم. بیایید با هم نگاهی به چند شعر انگلیسی بسیار زیبا بیاندازیم:
The road not taken
در شعر "جاده ای که طی نشده" داستان درباره اتفاقاتی است که اتفاق نیفتاد: شخصیت اصلی این شعر که بنا به گفته بسیاری خود شاعر می باشد، در مواجهه با یک دو راهی تصمیم گیری ، انتخابی را در نظر می گیرد که کمتر کسی به سمت آن می رود. او در انتها بیان می کند شاید در انتها او حسرت این انتخاب را بخورد ولی باز هم عنوان می کند که او برخلاف جهت مسیر تصمیمی را گرفته است که کمتر کسی به سمت آن می رود و بسیار دشوار است.
بسیاری از منتقدین بر این باور هستند رابرت فراست در این قطعه تلاش می کند تصمیم خود مبنی بر کنار گذاشتن پزشکی و دنبال کردن حرفه ای شاعری را بیان کند.
Two roads diverged in a yellow wood
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth
در جنگلی زردْفام دو راه از هم جدا میشدند
و افسوس که نمیتوانستم هر دو را بپویم؛
چرا که فقط یک رهگذر بودم
ایستادم؛
و تا آنجا که می توانستم به یکی خیره شدم،
تا جایی که در میان بوته ها گم شد…
Then took the other, as just as fair
And giving perhaps the better claim
Because it was grassy and wanted wear
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same
پس بیطرفانه دیگری را برگزیدم.
شاید به اینخاطرکه پوشیده از علف بود
و میخواست پنهان بماند
اگر چه هر دو یکسان پیموده شده بودند.
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black
Oh, I kept the first for another day
Yet knowing how way leads on to way
I doubted if I should ever come back
و هر دودر آن صبحگاه همسان به نظر می رسیدند؛
پوشیده از برگ ،
بی ردِّپایی بر آنها
آه … من راه نخستین را برای روز دیگر گذاشتم
با آنکه میدانستم که هر راهی به مسیری مجزا میرسد
شک داشتم که دیگر باز نتوانم به آن بازگردم
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence
Two roads diverged in a wood, and I
I took the one less traveled by
And that has made all the difference
سالهای سال بعد روزی
با حسرت با خود خواهم گفت:
در جنگلی دو راه از هم جدا میشد و من
آری – من راهی- را در پیش گرفتم که رهگذر کمتری داشت
و تمامی تفاوت ها از اینجا رقم خورد.
Stopping By Woods on a Snowy Evening
ایستادن کنار جنگل در شامگاهی برفی
یکی از بهترین اشعار زبان انگلیسی که از آن به عنوان شعر امید و ادامه دادن مسیر سبز زندگی نیز یاد می شود. این شعر یکی از شاهکارهای رابرت فراست است که جایگاه ویژه ای در ادبیات آمریکا دارد.
Whose woods these are I think I know
His house is in the village though
He will not see me stopping here
To watch his woods fill up with snow
گویی دانم این جنگل از آن کیست
ارچه خانه اش در روستاس
باز هم مرا نخواهد دید
که از برای دیدن جنگل مملو از برف ایستاده ام
My little horse must think it queer
To stop without a farmhouse near
Between the woods and frozen lake
The darkest evening of the year
بس عجیب است برای این اسب کوچکم
ایست در مکانی که نبود مزرعه و کشتزاری
در میان برکه یخی و جنگلی
در تاریک ترین شب سال
He gives his harness bells a shake
To ask if there is some mistake
The only other sound's the sweep
Of easy wind and downy flake
بر زنگی که در لگامش است ضربه ای زند و پرسد
آیا اشتباهی هست؟
صدایی شنیده نشود مگر
وزش بادی و ریزیش دانه های برف
The woods are lovely, dark and deep
But I have promises to keep
And miles to go before I sleep
And miles to go before I sleep
جنگل چشم نواز است و تاریک و ژرف
اما عهدهایی دارم برای وفا
و فرسنگها راه برای پیمودن پیش از خوابیدن
و فرسنگها راه برای پیمودن پیش از خوابیدن
قطعه شعری از سیلویا پلت
سیلویا پلت شاعر، رماننویس و داستاننویس آمریکایی بود. او به عنوان پیشبرد ژانر شعر اعتراف شناخته می شود و بیشتر به خاطر دو مجموعه منتشر شده اش به نام های کلوسوس و اشعار دیگر (1960) و آریل (1965) و همچنین The Bell Jar، رمانی نیمه اتوبیوگرافیک که اندکی پیش از درگذشت او در سال 1963منتشر شد، شناخته شده است. مجموعه اشعار او در سال 1981 منتشر شد که شامل آثار منتشر نشده قبلی بود. پلات برای این مجموعه در سال 1982 برنده جایزه پولیتزر در شعر شد و چهارمین نفری بود که پس از مرگ این افتخار را دریافت کرد.
I shut my eyes and all the world drops dead
I lift my lids and all is born again
(I think I made you up inside my head)
با بسته شدن چشمهایم
گویا تمام جهان میمیرد
پلک هایم را میگشایم
و تمامی آن ها مجدد زاده میشوند
گویا تو را در ذهنم ساختهام
I dreamed that you bewitched me into bed
And sung me moon-struck, kissed me quite insane.
(I think I made you up inside my head)
رویایی دیدم که افسون کنان مرا بر بستر بردی
چو ماه زده ای برایم خواندی و چو دیوانه ای مرا بوسیدی
گویا تو را در ذهنم ساختهام
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید