کالوکیشن های فعل have به زبان انگلیسی
کالوکیشن هایی که می توانیم با فعل اصلی Have بسازیم تاثیر بسزایی بر روی فصاحت جملات ما دارند. Have یکی از افعال اصلی زبان انگلیسی به حساب میآید که پیچیدگی آن سبب میشود بسیاری از زبان آموزان نتوانند کاربرد درست آن را بدانند. از این رو دانستن کالوکیشن های مرتبط با آن می تواند به بسیاری از زبان آموزان مبتدی و پیشرفته کمک کند تا بتوانند جملات رسمی و پر محتوایی را ایجاد کنند. امروز ما قصد داریم پرکاربردترین کالوکیشن های مرتبط با فعل اصلی Have را برای شما به عنوان نموده و کمک کنیم در راستای دوره های مکالمه کلینیک تخصصی رفیعی بتوانید اصطلاحات برتر را نیز آموزش ببینید.
Have a baby
1. زایمان کردن، وضع حمل کردن 2. باردار بودن، حامله بودن ( بعضی وقت ها با توجه به زمینه )
She’s going to have a baby
او قرار است بچه دار شود.
Have a backache
کمر درد داشتن
My father has a backache so he couldn’t sleep well
پدرم کمردرد دارد بنابراین نمی توانست راحت بخوابد.
Have a bad fall
از جایی افتادن
My friend had a bad fall
دوست من سقوط بدی داشت.
Have a bad temper
اخلاق بدی داشتن ، عصبی شدن
I know I have a bad temper sometimes
می دانم که گاهی اوقات بدخلقی دارم.
Have a bath
دوش گرفتن. اصطلاح بریتیش
I can’t remember the last time I had a bath
آخرین باری که حمام کردم یادم نمی آید.
Have a birthday
جشن تولد داشتن
Well, you can’t have a birthday without a cake
خوب، شما نمی توانید بدون کیک تولد داشته باشید.
Have a bite
گاز زدن ، لقمه برداشتن
Can I have a bite of your hot dog
آیا می توانم یک گاز از هات داگ شما بخورم؟
Have a break
استراحت کردن
Let’s have a break when you finish this exercise
پس از اتمام این تمرین استراحت کنیم
Have a business trip
سفر کاری داشتن
My dad has a business trip so we could not visit our grandmother together
پدرم یک سفر کاری دارد، بنابراین نتوانستیم با هم به دیدن مادربزرگمان برویم.
Have a busy day
روز شلوغی داشتن
I have a busy day
روز شلوغی دارم
Have a career/a goal
حرفه یا هدفی داشتن
I wanted to have a career as a singer
من می خواستم به عنوان یک خواننده حرفه ای داشته باشم.
Have a chance
فرصت داشتن ، شانس داشتن
We have a chance to make things better
ما فرصتی داریم که اوضاع را بهتر کنیم.
Have a chat
با کسی صحبتی داشتن
I’ll have a chat to John about it
من با جان در مورد آن موضوع صحبت خواهم کرد.
Have a cold
سرما خوردگی داشتن
She has a cold so she is very tired
او سرماخورده است بنابراین خیلی خسته است.
Have a competition
مسابقه داشتن
Next week, we will have a competition at school
هفته آینده در مدرسه مسابقه خواهیم داشت.
Have a confrontation
مشاجره داشتن ، تقابل سیاسی داشتن
Our company has a confrontation between employers and unions
شرکت ما بین کارفرمایان و اتحادیه ها مشاجره دارد.
Have a conversation/chat
با کسی صحبتی داشتن
Can we have a conversation before we make any decision
آیا میتوانیم قبل از تصمیمگیری صحبت کنیم؟
Have a cup of tea/ coffee
چای یا قهوه از کسی گرفتن
Would you like to have a cup of tea/coffee
آیا می خواهید یک فنجان چای/قهوه بخورید؟
Have a dance
با کسی رقصیدن
Let’s have a dance together
بیا با هم برقصیم.
Have a day off
مرخصی گرفتن
I have a day off to take care of my grandmother
من برای مراقبت از مادربزرگم یک روز را مرخصی گرفتم.
Have a discussion
با کسی جر و بحث داشتن
We should have a discussion about this topic to understand deeply
برای درک عمیق باید در مورد این موضوع بحث کنیم.
Have a dispute
با کسی اختلاف و مشاجره داشتن
I have a dispute with anyone who would challenge us
من با هر کسی که ما را به چالش بکشد اختلاف دارم.
Have a doubt
شک داشتن نسبت به موضوعی
Teacher, I have a doubt about this
استاد من در این مورد شک دارم.
Have a dream
رویایی داشتن ، در خواب چیزی را دیدن
I had a dream that I won the lottery
خواب دیدم که در لاتاری برنده شدم.
Have a drill
مته دریل داشتن
We have a drill. We’re going to drill
ما یک مته داریم. ما قصد داریم حفاری کنیم.
Have a drink
با کسی نوشیدنی خوردن
Would you like to have a drink after work
آیا می خواهید بعد از کار یک نوشیدنی بنوشید؟
Have a feeling
نسبت به کسی یا چیزی احساسات داشتن
I have a feeling that something is wrong
من احساس می کنم چیزی اشتباه است.
Have a fight
با کسی دعوا داشتن
My best friend and I had a fight
من و بهترین دوستم دعوا کردیم.
Have a fit
خیلی خشمگین شدن، اعراض کردن
If your mother finds out about this, she’ll have a fit
اگر مادرتان از این موضوع مطلع شود، بسیار عصبی خواهد شد.
Have a game
مسابقه داشتن ، با کسی یا تیمی رقابت داشتن
He said we could have a game
او گفت می توانیم یک بازی داشته باشیم.
Have a go
(عامیانه) امتحان کردن
Can I have a go on your guitar
آیا می توانم گیتار شما را امتحان کنم؟
Have a goal
برای خود اهدافی داشتن
You now have a goal to aim for
شما اکنون هدفی دارید که باید آن را هدف گذاری کنید.
Have a good time
زمان خوبی را با کسی داشتن
I had a good time with my family
با خانواده ام خوش گذشت.
Have a good/nice/etc day
روز خوبی داشتن
Wish you have a good day with your boy friend
امیدوارم روز خوبی با دوست پسرت داشته باشی
Have a great weekend
آخر هفته خوبی داشتن
Did you have a great weekend
آخر هفته خوبی داشتید؟
Have a haircut
مو را کوتاه کردن (برای مردان)
She has a haircut
او موهای خود را کوتاه کرد.
Have a hard time
به سختی کاری رو انجام دادن
Companies are having a hard time finding and retaining their people
شرکت ها در یافتن و حفظ افراد خود با مشکل مواجه هستند.
Have a headache
سر درد داشتن
If you have a headache, you should take some aspirin
اگر سردرد دارید، باید مقداری آسپرین مصرف کنید.
Have a holiday
سپری کردن تعطیلات
I want to have a holiday with my family
من می خواهم یک تعطیلات با خانواده ام داشته باشم.
Have a jacuzzi
جکوزی داشتن
Spa rooms also have a Jacuzzi bath
اتاق های اسپا دارای وان جکوزی نیز می باشند.
Have a jog
دویدن
You should have a jog in the evening
شما باید در شب دویدن داشته باشید.
Have a laugh
خندین به یک موضوع
We just muck around in training and have a laugh
ما فقط در تمرینات غوغا می کنیم و می خندیم.
Have a lecture
کنفرانس داشتن
I will have a lecture tomorrow
فردا سخنرانی خواهم داشت.
Have a lesson
درس یا کلاس داشتن
I have a lesson in 15 minutes
15 دقیقه دیگه درس دارم
Have a lie down
دراز کشیدن
I’ll go home and have a lie down instead
من به خانه می روم و به جای آن دراز می کشم.
Have a lisp
لکنت زبان داشتن
If they have a lisp, don’t mention it or laugh at it secretly or openly
اگر آنها لکنت داشتند دارند، آن را ذکر نکنید یا پنهان یا آشکار به آن نخندید.
Have a listen
تلاش برای گوش کردن
Finally, Adam tells me to have a listen
بالاخره آدام به من میگوید که گوش بده.
Have a look
نگاهی به چیزی انداختن
Can I have a look at your wedding photos
میتونم عکسهای عروسیتون رو ببینم؟
Have a massage
خدمات ماساژ داشتن
Does this hotel have a massage room
آیا این هتل اتاق ماساژ دارد؟
Have a meal
غذا یا یک وعده غذایی داشتن
Seldom, if ever, do I have a meal alone
به ندرت، اگر هرگز، به تنهایی یک وعده غذایی بخورم.
Have a meeting
جلسه داشتن
We have a meeting at 9:00. Don’t be late
ساعت 9 جلسه داریم. دیر نکن!
Have a moment
فرصت کمی داشتن
I’m just letting her have a moment
من فقط به او اجازه می دهم یک لحظه فرصت داشته باشد.
Have a nap
چرت زدن
I was exhausted so I had a nap on the sofa
خسته بودم و روی مبل چرت زدم.
Have a night mare
کابوس دیدن
I had a scary nightmare last night
دیشب یک کابوس ترسناک دیدم.
Have a party/concert
پارتی / کنسرت داشتن
It’s your birthday nextweek, let’s have a party
هفته آینده تولدت است، بیا جشن بگیریم!
Have a passion for
علاقه داشتن به موضوعی
I have a passion for math
من به ریاضی علاقه دارم.
Have a plan
برنامه داشتن برای
Don’t worry, I have a plan to fix this
نگران نباشید، من برنامه ای برای رفع این مشکل دارم.
Have a problem
مشکل داشتن
Our school is having financial problem
مدرسه ما مشکل مالی دارد.
Have a quarrel
با کسی یا چیزی دعوا داشتن
Mrs. Ridgewell asked if they’d had a quarrel
خانم ریجول پرسید که آیا آنها با هم دعوا کرده اند؟
Have a relationship
رابطه داشتن با کسی
I have a relationship with that brand
من با اون برند رابطه دارم
Have a rest
استراحت کردن
You look awful. Lie down and have a rest
افتضاح به نظر میرسی دراز بکشید و استراحت کنید.
Have a ride
از کسی سواری گرفتن برای رفتن به جایی
Can I have a ride with you
آیا می توانم با شما یک سواری داشته باشم؟
Have a right
حق و حقوق داشتن
People have a right to be heard and express their views
مردم حق دارند شنیده شوند و نظرات خود را بیان کنند.
Have a safe journey
سفر ایمنی داشتن
Charts are absolutely essential to having a safe journey
نمودارها برای داشتن یک سفر ایمن کاملا ضروری هستند.
Have a salad
سالاد خوردن
Maybe for dessert we could have a salad of local fresh fruits.
شاید برای دسر بتوانیم سالادی از میوه های تازه محلی بخوریم.
Have a sandwich
ساندویچ خوردن یا داشتن
He did not have a sandwich
ساندویچ نداشت.
Have a shave
اصلاح کردن صورت
I’ll just have a shave before we go
من فقط قبل از رفتن یک اصلاح می کنم.
Have a shower
دوش گرفتن ، حمام رفتن
I usually have two showers a day
من معمولا روزی دو بار دوش میگیرم.
Have a smell
بو دادن
They have a smell unlike any smell on earth
آنها بویی متفاوت از هر بو روی زمین دارند.
Have a snack
میان وعده خوردن.
We have a snack with them before the class
قبل از کلاس با آنها یک میان وعده می خوریم.
Have a snooze
چرتی زدن (این لغت هم معنی Nap است)
I’m going to have a snooze after lunch
بعد از ناهار می روم چرت بزنم.
Have a stroke
سکته قلی داشتن
I was too young to have a stroke
من خیلی جوان بودم که سکته کنم.
Have a swim
شنا کردن
This afternoon I have a swim meet
امروز بعد از ظهر یک جلسه شنا دارم.
Have a talk
صحبت یا حرفی با کسی داشتن
We can have a talk about it some other time
زمان دیگری می توانیم در مورد آن صحبت کنیم.
Have a taste
چیزی را مزه مزه کردن
I’m inviting you to have a taste of it
من از شما دعوت می کنم که طعم آن را بچشید.
Have a temperature
طب کردن یا داشتن
There was no improvement; she continued to have a temperature
هیچ بهبودی وجود نداشت. او همچنان به دمای بدنش ادامه داد.
Have a think
در مورد چیزی یا کسی فکر کردن
He doesn’t eat meat, he’s avoiding cheese, he’ll have a think about wine
او گوشت نمی خورد، از پنیر اجتناب می کند، او به شراب فکر می کند.
Have a try
امتحان کردن
I’ll explain what to do and then you can have a try
من توضیح خواهم داد که چه کاری باید انجام شود و سپس می توانید امتحان کنید.
Have a walk
پیاده روی کردن
We would often have a walk of an evening
ما اغلب یک شب پیاده روی می کردیم.
Have a wash
شستن دست و صورت
I need to have a wash before dinner
من باید قبل از شام دست و صورتم را بشویم.
Have a wish
آرزو داشتن
Human beings have a wish for closure, to get on with their lives
انسان ها آرزوی تعطیلی دارند تا به زندگی خود ادامه دهند.
Have a word
حرفی با کسی داشتن
My boss had a word with me about my actions
رئیسم در مورد اعمال من با من صحبت کرد.
Have a word
با کسی هم صحبت شدن
Can I have a word with you
آیا می توانم یک کلمه با شما صحبت کنم؟
Have a workout
تمرین بدنی داشتن
Normally I have a workout on the beach when I stay here
معمولاً وقتی اینجا می مانم در ساحل تمرین می کنم.
Have access (to)
دسترسی داشتن به
Who had access to my computer while I was away
وقتی من نبودم چه کسی به کامپیوتر من دسترسی داشت؟
Have an accident
تصادف داشتن
Josh had a car accident last night
جاش دیشب تصادف کرد.
Have an appointment with
وقت ملاقات داشتن با
I have an appointment with the doctor today
امروز وقت دکتر دارم
Have an argument
با کسی جر و بحث داشتن
I had an argument with my father
من با پدرم بحث کردم.
Have an effect (on)
بر روی کسی تاثیر گذاشتن
Did increasing the price have much effect on sales
آیا افزایش قیمت تاثیر زیادی در فروش داشته است؟
Have an energy bar
شکلات انرژی خوردن
When that’s not an option, have an energy bar for a snack
وقتی گزینه ای نیست، یک شکلات انرژی برای یک میان وعده داشته باشید.
Have an exam
آزمون داشتن
I have an exam tomorrow, wish me luck
فردا امتحان دارم برام آرزوی موفقیت کن.
Have an excuse
بهانه ای برای چیزی داشتن
She has an excuse for everything
او برای همه چیز بهانه ای دارد.
Have an experience
تجربه داشتن
I had a frightening experience the other day
روز گذشته تجربه ترسناکی داشتم.
Have an idea
ایده ای در ذهن داشتن
I’ve just had a really good idea
من فقط یک ایده واقعا خوب داشتم!
Have an interview
مصاحبه داشتن
He has an interview tomorrow, and he’s a little nervous
او فردا مصاحبه دارد و کمی عصبی است.
Have an opportunity
فرصتی داشتن
You’ve already had lots of opportunities
شما قبلاً فرصت های زیادی داشته اید.
Have breakfast/lunch/dinner
صبحانه / نهار / شام
I’m having lunch with Linda today
من امروز با لیندا ناهار میخورم.
Have difficulty
مشکلات داشتن
She had difficulty in starting her car
او برای روشن کردن ماشینش مشکل داشت.
Have faith
ایمان داشتن
Personally, I do have faith
من شخصاً ایمان دارم.
Have fun/a good time
زمان خوبی داشتن
Did you have fun at the party
آیا در مهمانی خوش گذشت؟
Have no fear
ترسی در خود نداشتن
In any case, I have no fear of death
در هر صورت من از مرگ هیچ ترسی ندارم.»
Have patience
صبر داشتن
You’ve got to have patience
شما باید صبر داشته باشید
Have a rest
استراحت کردن یا داشتن
You should go to your room and have a rest
شما باید به اتاق خود بروید و استراحت کنید.
Have room
اتاق یا فضا داشتن
We don’t have room for a pool table in our apartment
ما در آپارتمانمان جایی برای میز بیلیارد نداریم.
Have self-esteem
عزت نفس داشتن
I have self-esteem now that I’ve never had before
الان عزت نفس دارم که قبلا نداشتم.
Have skills
مهارت داشتن
The company needs more people who have skills
این شرکت به افراد بیشتری نیاز دارد که دارای مهارت باشند.
Have something to eat
چیزی برای خوردن داشتن
You should have something to eat
شما باید چیزی برای خوردن داشته باشید.
Have soul
روح داشتن
They don’t really have soul
آنها واقعا روح ندارند.
Have success
موفق شدن
You have to have success and failure
شما باید موفقیت و شکست داشته باشید.
Have sympathy
هم دردی داشتن
I really have sympathy for them
من واقعاً با آنها همدردی دارم.
Have the chance (to)
فرصتی برای ... داشتن
You will have the chance to ask questions at the end
در پایان این فرصت را خواهید داشت که سؤال بپرسید.
Have time
زمان داشتن
Hopefully we should have time to prepare
امیدواریم که باید برای آماده شدن زمان داشته باشیم.
Have trouble
مشکل داشتن
I know you have trouble with eye contact
می دانم که در ارتباط چشمی مشکل دارید.
Have work
کار داشتن
I can’t stand here talking – I have work to do
من نمی توانم اینجا صحبت کنم - من کار دارم.
مطالب بیشتر
کالوکیشن های فعل say به زبان انگلیسی
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید