![کالوکیشن های زمان time در زبان انگلیسی](https://rafieienglishclinic.com/storage/images/C5EsZdOfKWiLmk7FLOtGU1TVx14sjvzQdmXYTGXV.jpg)
کالوکیشن های زمان time در زبان انگلیسی
همانگونه که در جریان هستید استفاده از کالوکیشن ها سبب می شود زبان آموزان در سرتاسر دنیا ایده و نظر متفاوتی نسبت به دانش زبان انگلیسی شما داشته باشند. یکی از مهمترین لغاتی که با استفاده از آن می توان کالوکیشن های متفاوتی ایجاد کرد لغت Time است که در زبان انگلیسی به دو معنی زمان و دفعه استفاده می شود. امروز ما در کلینیک تخصصی رفیعی قصد داریم برای شما در مورد مهم ترین کالوکیشن های مرتبط با Time صحبت می کنیم.
Run out of time
زمان را از دست رفتن
I didn’t finish the test – I ran out of time
من امتحان را تمام نکردم - وقتم تمام شد.
Save time
صرفه جویی در زمان
If you want to save time, this machine will provide the answer
اگر می خواهید در زمان خود صرفه جویی کنید، این دستگاه پاسخ شما را خواهد داد.
Kill time
وقت را سپری کردن
We played cards to kill time until the bus came
ورق زدیم که وقت بکشیم تا اتوبوس آمد.
Take your time
عجله نکن
There’s no rush – take your time
عجله ای وجود ندارد – کارتان را سر وقت انجام دهید
Make up for lost time
جبران زمان از دست رفته
I’ll have to work hard now to make up for lost time
اکنون باید سخت کار کنم تا زمان از دست رفته را جبران کنم.
Take a long time
زمان زیادی طول کشیدن
His injuries will take a long time to heal
جراحات او مدت زیادی طول می کشد تا بهبود یابد.
Give me a hard time
برای کسی شرایط را دشوار کردن
They really gave me a hard time at the interview
آنها واقعاً در مصاحبه به من سختی دادند.
Spare time
اوقات فراغت
She devotes all her spare time to gardening
او تمام اوقات فراغت خود را به باغبانی اختصاص می دهد.
Spend time
سپری کردن زمان
I spend time watching TV
وقتم را صرف تماشای تلویزیون می کنم.
Waste time
زمان بطالت
I waste time listening to music every day
هر روز وقتم را با گوش دادن به موسیقی تلف می کنم.
Make time for
برای کاری یا چیزی زمان صرف کردن
Today I’m busy, but I’ll make time for you
امروز سرم شلوغ است، اما برای شما وقت می گذارم.
Have time
زمان داشتن برای چیزی
Do you have time to help me
آیا وقت دارید به من کمک کنید؟
Pass the time
زمان را سپری کردن
I’m determined to pass the time
من مصمم هستم که زمان را بگذرانم.
On time
سر وقت بودن
The trains are rarely on time
قطارها به ندرت سر وقت هستند.
Just in time
برای کاری سر وقت بودن
I arrived just in time for my flight to London
من درست به موقع برای پروازم به لندن رسیدم.
It’s about time
زمان صحیح برای انجام کاری
It’s about time you cleaned your room
وقت آن است که اتاق خود را تمیز کنید!
Take time off
مرخصی گرفتن / به مرخصی رفتن
You must take time off the clock and make it a short game
شما باید از زمان استفاده کنید و آن را به یک بازی کوتاه تبدیل کنید.
Tell me the time
زمان را گفتن
Can you tell me the time
میشه زمانش رو بگید
Time passes
گذر زمان
As time passes, it becomes more difficult ro raise funds
با گذشت زمان، جمع آوری سرمایه گذاری دشوارتر می شود.
Free time
زمان آزاد -وقت خالی
I do a lot of reading in my free time
من در اوقات فراغت زیاد مطالعه می کنم.
Right on time
سر وقت بودن
The trial lawyer was right on time for his next case
وکیل به موقع برای پرونده بعدی خود در دادگاه بود.
همانگونه که در جریان هستید استفاده از کالوکیشن ها سبب می شود زبان آموزان در سرتاسر دنیا ایده و نظر متفاوتی نسبت به دانش زبان انگلیسی شما داشته باشند. یکی از مهمترین لغاتی که با استفاده از آن می توان کالوکیشن های متفاوتی ایجاد کرد لغت Time است که در زبان انگلیسی به دو معنی زمان و دفعه استفاده می شود. امروز ما در کلینیک تخصصی رفیعی قصد داریم برای شما در مورد مهم ترین کالوکیشن های مرتبط با Time صحبت می کنیم.
Run out of time
زمان را از دست رفتن
I didn’t finish the test – I ran out of time
من امتحان را تمام نکردم - وقتم تمام شد.
Save time
صرفه جویی در زمان
If you want to save time, this machine will provide the answer
اگر می خواهید در زمان خود صرفه جویی کنید، این دستگاه پاسخ شما را خواهد داد.
Kill time
وقت را سپری کردن
We played cards to kill time until the bus came
ورق زدیم که وقت بکشیم تا اتوبوس آمد.
Take your time
عجله نکن
There’s no rush – take your time
عجله ای وجود ندارد – کارتان را سر وقت انجام دهید
Make up for lost time
جبران زمان از دست رفته
I’ll have to work hard now to make up for lost time
اکنون باید سخت کار کنم تا زمان از دست رفته را جبران کنم.
Take a long time
زمان زیادی طول کشیدن
His injuries will take a long time to heal
جراحات او مدت زیادی طول می کشد تا بهبود یابد.
Give me a hard time
برای کسی شرایط را دشوار کردن
They really gave me a hard time at the interview
آنها واقعاً در مصاحبه به من سختی دادند.
Spare time
اوقات فراغت
She devotes all her spare time to gardening
او تمام اوقات فراغت خود را به باغبانی اختصاص می دهد.
Spend time
سپری کردن زمان
I spend time watching TV
وقتم را صرف تماشای تلویزیون می کنم.
Waste time
زمان بطالت
I waste time listening to music every day
هر روز وقتم را با گوش دادن به موسیقی تلف می کنم.
Make time for
برای کاری یا چیزی زمان صرف کردن
Today I’m busy, but I’ll make time for you
امروز سرم شلوغ است، اما برای شما وقت می گذارم.
Have time
زمان داشتن برای چیزی
Do you have time to help me
آیا وقت دارید به من کمک کنید؟
Pass the time
زمان را سپری کردن
I’m determined to pass the time
من مصمم هستم که زمان را بگذرانم.
On time
سر وقت بودن
The trains are rarely on time
قطارها به ندرت سر وقت هستند.
Just in time
برای کاری سر وقت بودن
I arrived just in time for my flight to London
من درست به موقع برای پروازم به لندن رسیدم.
It’s about time
زمان صحیح برای انجام کاری
It’s about time you cleaned your room
وقت آن است که اتاق خود را تمیز کنید!
Take time off
مرخصی گرفتن / به مرخصی رفتن
You must take time off the clock and make it a short game
شما باید از زمان استفاده کنید و آن را به یک بازی کوتاه تبدیل کنید.
Tell me the time
زمان را گفتن
Can you tell me the time
میشه زمانش رو بگید
Time passes
گذر زمان
As time passes, it becomes more difficult ro raise funds
با گذشت زمان، جمع آوری سرمایه گذاری دشوارتر می شود.
Free time
زمان آزاد -وقت خالی
I do a lot of reading in my free time
من در اوقات فراغت زیاد مطالعه می کنم.
Right on time
سر وقت بودن
The trial lawyer was right on time for his next case
وکیل به موقع برای پرونده بعدی خود در دادگاه بود.
مطالب بیشتر
کالوکیشن های فعل say به زبان انگلیسی
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید