پرکاربردترین قیدها در زبان انگلیسی
قید ها کاربردهای متفاوتی در زبان انگلیسی دارند و زبان آموزان می توانند با یادگیری آنها دامنه لغات خود را به شدت بالا ببرند. نکته مثبت در مورد قید ها این است که شما میتوانید با یادگیری ۳۰۰ لغت، جملات خود را بسیار زیبا کرده و بیشتر شبیه افراد نیتیو صحبت نمایید. امروز در کلینیک تخصصی رفیعی ما قصد داریم همراه با شما نگاهی به تمامی قید ها انداخته و در جملات آن ها را به شما آموزش دهیم.
قید چیست؟
قید کلمه ای است که یک فعل (he sings loudly)، یک صفت (very tall)، یک قید دیگر (ended too quickly) یا حتی یک جمله کامل (Fortunately, I had brought an umbrella) را تغییر می دهد (توصیف می کند). قیدها اغلب به -ly ختم میشوند، اما برخی (مانند fast) دقیقاً شبیه صفت خود هستند.
.Tom Longboat did not run badly
تام لانگ بات خیلی بد ندوید
.Tom is very tall
تام خیلی قد بلنده
.The race finished too quickly
مسابقه خیلی سریع تمام شد.
.Fortunately, Lucy recorded Tom’s win
خوشبختانه، لوسی برد تام را ضبط کرد.
قید و افعال
قیدها اغلب افعال را تغییر می دهند. این به این معنی است که آنها نحوه انجام یک عمل را توصیف می کنند.
Phillip sings loudly in the shower
فیلیپ زیر دوش با صدای بلند آواز می خواند
My cat waits impatiently for his food
گربه من بی صبرانه منتظر غذایش است
I will seriously consider your suggestion
پیشنهاد شما را به صورت جدی بررسی خواهم کرد
با جملات بالا توجه کنید در تمامی آن ها قیود تلاش می کنند به این سوال پاسخ دهند که فعل به چه صورتی انجام می شوند. به طور جدی. قیدها می توانند به انواع دیگر سوالات در مورد نحوه انجام یک عمل پاسخ دهند. آنها همچنین می توانند به شما بگویند چه زمانی (We arrived early) و کجا (Turn here).
با این حال، یک نوع فعل وجود دارد که به خوبی با قیدها ترکیب نمی شود. افعال ربطی، مانند feel, smell, sound, seem, and appear معمولاً به صفت نیاز دارند نه قید. یک مثال بسیار رایج از این نوع mixup است.
(اشتباه).I feel badly about what happened
از اتفاقی که افتاده احساس بدی دارم.
پرکاربردترین قیدها در زبان انگلیسی
او به من هشدار داد که دیر نکنم | He warned me not to be late | نه | not |
پدر جیک نیز پزشک بوده است | Jake's father had also been a doctor | همچنین | also |
روز طولانی بود و او خیلی خسته بود | It had been a long day and he was very tired | خیلی | very |
من اغلب او را می بینم | I see her quite often | غالبا | often |
هر چقدر هم تلاش کرد نتوانست احساساتش را کنترل کند. | However hard he tried, he could not control his feelings. | با این حال | however |
او خیلی بزرگتر از آن بود که بتوان آن را حمل کرد | She was much too big to be carried | بسیار | too |
کودکان معمولا از بازدید باغ وحش لذت می برند | Children usually enjoy visits to the zoo | معمولا | usually |
واقعا مهم نیست | Really, it isn't important | واقعا | really |
امروز صبح زود از خواب بیدار شدم | I woke up early this morning | زود | early |
تو هیچوقت به من کمک نمیکنی | You never help me | هرگز | never |
من همیشه غذاهای دریایی میخورم | I always eat seafood | همیشه | always |
شوخی هایش خنده دار است اما گاهی زیاده روی می کند | His jokes are funny, but sometimes he goes too far | گاهی | sometimes |
با هم به مهمانی رفتند | They went to the party together | با یکدیگر | together |
به احتمال زیاد او دیر خواهد آمد | He'll very likely be late | احتمالا | likely |
من به سادگی به او اعتماد ندارم | I simply don't trust him | به سادگی | simply |
این طرح به طور کلی مورد استقبال قرار گرفت | The plan was generally welcomed | بطور کلی | generally |
لی مریض بود، به جایش رفتم | Lee was sick so I went instead | بجای | instead |
بالاخره یه جورایی سرگرم کننده بود | It was actually kind of fun after all | در حقیقت | actually |
من آن آهنگ را دوست دارم. دوباره پخشش کن | I love that tune. Play it again | مجدد | again |
من نسبتاً احساس خستگی می کنم | I'm feeling rather tired | نسبتا | rather |
صدایش تقریباً نامفهوم بود | His voice was almost inaudible | تقریبا | almost |
او عاشق گل، به خصوص گل رز است | She loves flowers, especially roses | بخصوص | especially |
باران شدیدتر از همیشه می بارید | It was raining harder than ever | همیشه | ever |
سریع متوجه شدم که در قطار اشتباهی هستم | I quickly realized that I was on the wrong train | به سرعت | quickly |
این شناخته شده ترین و احتمالاً محبوب ترین آهنگ او بود | It was the best known and probably the most popular of her songs | شاید | probably |
ما از قبل می دانستیم که او برای ملاقات می آید | We already knew that he was coming to visit | قبلا، پیش از این | already |
صدای کسی را از خیابان پایین شنیدم. یک نفر در آپارتمان پایین جشن گرفته بود | I heard someone calling from the street below. Someone was having a party in the flat below | زیر | below |
بدون تغییر جهت یا توقف | without changing direction or stopping | به طور مستقیم | directly |
آب قابلمه در حال جوشیدن است، بنابراین آب باید بسیار داغ باشد | The water in the pot is boiling, so therefore the water must be very hot | از این رو | therefore |
هیچ وقت نمی خواستم جای دیگری زندگی کنم | I never wanted to live anywhere else | دیگر | else |
بازرگانان شروع به واردات ذرت کردند و در نتیجه کشاورزان را مجبور به کاهش قیمت کردند | The merchants began to import corn, thus forcing farmers to cut their prices | بدین ترتیب | thus |
این به راحتی بهترین نمایشنامه ای است که امسال دیدم | It's easily the best play I've seen this year | به آسانی | easily |
همه جا را دنبال کلیدهایم گشتم و در نهایت آنها را داخل یکی از کفش هایم پیدا کردم | I looked everywhere for my keys, and eventually found them inside one of my shoes | در نهایت | eventually |
تقریباً یک سال پیش اتفاق افتاد | It happened almost exactly a year ago | دقیقا | exactly |
او مطمئناً دوستی به نام مارک داشت، اما نمیدانم دوست پسر او بود یا نه | She certainly had a friend called Mark, but I don't know whether he was her boyfriend | قطعا | certainly |
من معمولاً اجازه ندارم تا دیروقت بیرون بمانم | I'm not normally allowed to stay out late | به طور معمول | normally |
شارژ ساعتی در حال حاضر 35 دلار است | The hourly charge is currently $35 | در حال حاضر | currently |
رعایت دقیق دستورالعمل ها بسیار مهم است | It is extremely important to follow the directions exactly | فوق العاده | extremely |
در پایان، مایلم از همه برای حضور در این شب تشکر کنم | Finally, I'd like to thank everyone for coming this evening | سرانجام | finally |
مدام به من یادآوری می شود که چقدر خوش شانس هستم | I am constantly reminded how fortunate I am | دائما | constantly |
هنوز به درستی کار نمی کند | It's still not working properly | به درستی | properly |
به زودی به خانه خواهیم رسید | We'll be home soon | به زودی | soon |
او به طور خاص از او خواسته بود که او را در جریان تحقیقات قرار دهد | She had specifically asked him to keep her updated on the investigation | به طور مشخص | specifically |
راه پیش رو مسدود بود | The road ahead was blocked | در پیش | ahead |
دستگاه ها دو بار در روز بازرسی می شوند | The machines are inspected twice daily | روزانه | daily |
او از شما به شدت صحبت می کند | She speaks highly of you | بسیار | highly |
او تقریبا بلافاصله پاسخ داد | She answered almost immediately | بلافاصله. مستقیما | immediately |
من تست را نسبتاً آسان یافتم | I found the test relatively easy | به طور نسبی | relatively |
او پس از افتادن از دوچرخه به آرامی/آهسته از جایش بلند شد | She stood up slow/slowly after falling off her bike | به آرامی | slowly |
او کارفرمای خود را به دادگاه کشاند زیرا ادعا کرد که با او منصفانه رفتار نشده است | She took her employer to court because she claimed that she hadn't been treated fairly | منصفانه | fairly |
حدود 80 درصد از رایانه های شخصی عمدتاً برای پردازش کلمه استفاده می شود | around 80 per cent of personal computers are used primarily for word processing | در درجه اول | primarily |
کاملاً متفاوت از تصور من بود | It was completely different from how I had imagined it | به صورت کامل | completely |
ما در نهایت به این نتیجه رسیدیم که تظاهرات سیاسی وقت تلف کردن است | We came to the conclusion ultimately that political demonstrations were a waste of time | در نهایت | ultimately |
رئیس جمهور به دلیل واکنش خود به این فاجعه به طور گسترده مورد انتقاد قرار گرفت | The president was widely criticized for his response to the disaster | به طور گسترده ای | widely |
او اخیراً یک مطالعه بعدی را روی شرکتکنندگان به پایان رساند | She recently completed a follow-up study of participants | به تازگی | recently |
دکتر با جدیت به او نگاه کرد | "the doctor looked seriously at him | به طور جدی | seriously |
اتوبوس ها اغلب بین شهر و فرودگاه حرکت می کنند | Buses run frequently between the city and the airport | مکررا | frequently |
من انگیزه های شما را کاملا درک می کنم | I fully understand your motives | به طور کامل | fully |
من بیشتر به تاریخ خانه علاقه دارم | I am mostly interested in the history of the house | اغلب | mostly |
بعد از مدتی طبیعتاً شروع کردیم به صحبت در مورد بچه ها | After a while, we naturally started talking about the children | به طور طبیعی | naturally |
او تقریباً به اندازه شما قد دارد | He's nearly as tall as you are | تقریبا | nearly |
ما گهگاه برای نوشیدنی بعد از کار همدیگر را می بینیم | We occasionally meet for a drink after work | گاه و بیگاه | occasionally |
لیوان را با احتیاط پایین گذاشت | She put the glass down carefully | با دقت | carefully |
او به وضوح تعهد قوی خود را به پروژه نشان داده است | She has clearly demonstrated a strong commitment to the project | به وضوح | clearly |
او اساساً یک معلم بود، نه یک مدیر | He was, essentially, a teacher, not a manager | اساسا | essentially |
در اولین فرصت میام | I will come as soon as I possibly can | احتمالا | possibly |
کمی لبخند زد، انگار چیزی را پنهان کرده بود | She smiled slightly, as if she were hiding something | اندکی | slightly |
از آن زمان تا حدودی اوضاع بهبود یافته است | matters have improved somewhat since then | تاحدی | somewhat |
پول به طور مساوی بین برنده تقسیم می شود | The money will be distributed equally among the winner | به همان اندازه | equally |
واکنش مردم به این فیلم بسیار متفاوت بوده است | People's reaction to the film has varied greatly | تا حد زیادی | greatly |
لزوماً نباید تا ساعت 5 برسیم | We don't necessarily have to arrive by 5 | لزوما | necessarily |
او دیگر شخصاً درگیر امور روزمره شرکت نیست | He's no longer personally involved in the day-to-day running of the company | شخصا | personally |
من به ندرت فرصتی برای رفتن به تئاتر پیدا می کنم | I only rarely get a chance to go to the theatre | به ندرت | rarely |
ما به طور منظم برای بحث در مورد پیشرفت پروژه ملاقات می کنیم | We meet regularly to discuss the progress of the project | به طور منظم | regularly |
زن و شوهر به طور مشابه در مشاغل انتخابی خود موفق بودند | Husband and wife were similarly successful in their chosen careers | به طور مشابه | similarly |
مشکلاتی وجود داشته است اما اساساً سیستم خوبی است | There have been some problems but basically it's a good system | اساسا | basically |
ما در حال همکاری نزدیک با پلیس هستیم | We are working closely with the police | به طرز نزدیک | closely |
دولت اکنون عملاً کاهش مالیات را رد کرده است | The government has now effectively ruled out tax cuts | به طور موثر | effectively |
در ابتدا، سیستم به خوبی کار می کرد | Initially, the system worked well | در ابتدا | initially |
راننده زمانی که از او خواسته شد مستقیماً از روی میدان عبور کند، آن را به معنای واقعی کلمه درک کرد | the driver took it literally when asked to go straight over the roundabout | به معنای واقعی کلمه | literally |
آنها عمدتا میوه و آجیل می خورند | They eat mainly fruit and nuts | به طور عمده | mainly |
من شاکی نبودم فقط گفتم خسته ام | I wasn't complaining, I merely said that I was tired | صرفا - فقط | merely |
او نوزاد را به آرامی در آغوش گرفت | She held the baby gently | به آرامی | gently |
پدرشان گفت تا زمانی که بزرگتر شدند اجازه نداشتند توله سگ داشته باشند اما دیدیم که امیدوارانه بیرون از پت شاپ نشسته اند. | Their father said they were not allowed to have a puppy until they were older but we saw them sitting hopefully outside the pet shop | خوشبختانه | hopefully |
مدرسه در ابتدا بسیار کوچک بود | The school was originally very small | در اصل | originally |
تقریباً 2.25 میلیون افزایش داشته است | There has been an increase of roughly 2.25 million | تقریبا | roughly |
قبوض انرژی در سال جاری به میزان قابل توجهی افزایش یافته است | energy bills have increased significantly this year | به طور قابل ملاحظه | significantly |
آنها از فرهنگ های کاملاً متفاوتی می آیند | They come from totally different cultures | کاملا | totally |
گربه ها دو برابر مردم می خوابند | Cats sleep twice as much as people | دو برابر | twice |
مشتری عصبانی گفت که کسب و کار خود را به جای دیگری خواهد برد | The angry customer said he would take his business elsewhere | در جای دیگر | elsewhere |
هر جا می رفتیم مردم صمیمی بودند | Everywhere we went, people were friendly | هر کجا | everywhere |
بدیهی است که ما نمی خواهیم پول زیادی خرج کنیم | Obviously, we don't want to spend too much money | به طور مشخص | obviously |
فکر می کردم او ناراحت می شود، اما به نظر می رسد کاملاً خوب است. | I thought he'd be upset, but he seems perfectly fine. | کاملا | perfectly |
از نظر فیزیکی من او را بسیار جذاب می دانم | Physically I find him very attractive | از نظر فیزیکی | physically |
او قبلاً این دوره ها را با موفقیت پشت سر گذاشته بود | She had already successfully completed these courses | با موفقیت | successfully |
او مریض شد و ناگهان در خانه اش درگذشت | She took ill and died suddenly at her home | ناگهان | suddenly |
من واقعا متاسفم که همه چیز باید اینطور تمام شود | I'm truly sorry that things had to end like this | براستی | truly |
پروژه عملا کامل شده است | The project is virtually complete | به صورت مجازی | virtually |
وقتی برای اولین بار سؤالات امتحان را دید، کاملاً گیج شد | When he first saw the examination questions, he was altogether baffled | در مجموع | altogether |
به ما گفتند نرو اما به هر حال رفتیم | We were told not to go, but went anyway | به هر حال | anyway |
دوربین سرعت شاتر را به صورت خودکار تنظیم می کند | The camera adjusts the shutter speed automatically | بطور خودکار | automatically |
او عمیقاً مذهبی است | She is deeply religious | عمیقا | deeply |
من قطعا نامه را به یاد دارم | I definitely remember sending the letter | قطعا | definitely |
عمدا این کار را کردی، فقط برای اینکه من را اذیت کنی | You did that deliberately, just to annoy me | به عمد | deliberately |
من به سختی به کنسرت می روم | I hardly ever go to concerts | به ندرت | hardly |
او به راحتی پذیرفت که کمک کند | He readily agreed to help | به راحتی | readily |
دلم براش خیلی تنگ شده | I miss him terribly | به طرز وحشتناکی | terribly |
متأسفانه، من نمی توانم در آن حضور داشته باشم | Unfortunately, I won't be able to attend the meeting | متاسفانه | unfortunately |
او به من هشدار داد که دیر نکنم | a flow of lava bursting forth from the earth | به پیش | forth |
پدر جیک نیز پزشک بوده است | He had spoken to Emma only briefly | به طور خلاصه | briefly |
روز طولانی بود و او خیلی خسته بود | There was a man immediately behind her | علاوه بر این | moreover |
من اغلب او را می بینم | He was strongly opposed to the idea | به شدت | strongly |
هر چقدر هم تلاش کرد نتوانست احساساتش را کنترل کند. | I honestly don't know what I did to upset her | صادقانه | honestly |
او خیلی بزرگتر از آن بود که بتوان آن را حمل کرد | The building had previously been used as a hotel | قبلا | previously |
کودکان معمولا از بازدید از باغ وحش لذت می برند | He was angry, but she was just as angry | مانند | as |
واقعا مهم نیست | I went to the party but I didn't know anyone there | آنجا | there |
امروز صبح زود از خواب بیدار شدم | When shall we meet? Do you know when these houses were built? | چه زمانی | when |
مطالب مرتبط پیشنهادی:
راهنمای استفاده از قید در زبان انگلیسی
قیدهای تکرار در زبان انگلیسی ، جایگاه قید تکرار در جمله
مقالات مرتبط
نظرها
اولین نفری باشید که نظر میگذارید